JohnnyVeniz

از‌ دوختن ادما خوشم میاد راستش

JohnnyVeniz

کاش یه ادمیزاد کنارم بود و ارومم میکرد
          کاش یکی بغلم میکرد حتی وقتی دیوارامو میبرم بالا
          کاش یکی دستشو میذاشت رو این زخم رو شکمم که داره خونریزی میکنه
          کاش یکی فشارش میداد
          یه ادم که که نمیذاشت فرار کنم

JohnnyVeniz

نگار هنوزم همون دختر کوچولوی خیال پردازه که ساعت ها تا وسطای شب فکر میکرد و داستانای خیالی بهم میبافت
          نگار اونیه که سرکوب شد و البته که ناحق نبود اما ناشیانه ، چرا
          نگار تبعید شد به درون خودش
          عجب جمله ای
          چون نگار واقعا تبعید شد به درون خودش و همونجا موند

JohnnyVeniz

مامان
          مامان دلم داره میترکه
          مامان
          کاش من بمیرم به عمر شما اضافه شه
          مامانم
          مامان من خیلی تنهام
          مامان من خیلی تنعا موندم مامانی
          مامان نری
          بابا نره
          توروخدا
          مامانم
          مامانم کاش منو بدنیا نیاورده بودی
          من یع هیولای سیاهم
          مامان من سی و شیش ساعته خوابم نبرده
          ببخشید
          مث یه نفرین میمونم
          دورت بگردم
          دورتون بگردم
          نفسم بالا نمیاد
          این خلا خیلی زیاده
          تحمل کردنش دلمو بهم میزنه
          احساس پوچی بدی میکنم و این بلاتکلیفی میترسونتم
          چقد اذیت شدم
          چقد درد کشیدم
          منو با درد بدنیا اوردی مامان
          یه چیزی راجب من اشکال داره
          کاش میتونستم باهاتون حرف بزنم
          از بچگی داشتم درد میکشیدم