KKKKafi

ای
          	تا حالا آبروریزی فاجعه تر از اینکه جلو دختر خالت گریه کنی بوده
          	آخ آخ الان روم نمیشه بهش نگاه کنم
          	سر یه جیز الکی گریم گرفت
          	الانم هی داره منت کشی میکنه ولی جدا از ابرو ریزیش منت کشیش خیلی حال میده 

evie_es13

ممنون میشم از بوکم حمایت کنید:) 
          
            ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://www.wattpad.com/story/334536142?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=evie_es13&wp_originator=UPegsmPuXqKnI4cHncWvfu8bGAy7Ui6geD77Qwz0DxTOExcoh2eBieT1KM2NTyALnpJENRW0AEvZpaQmgXwcqx1Sx9ac4Mss2OFMFNs5IFKBvUcQfrt9P95CD%2BJgJk%2FD

vkookiot7

خلاصه :
          جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!!
          از نظر خودش خدای بدشانسیه . طی اتفاقاتی خانوادش اونو طرد میکنن .
          اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه"بشه!!!
          ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه :
          ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛
          این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.https://www.wattpad.com/story/302954238?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkookiot7&wp_originator=d1ERCw4W6hOEGcaR3iE%2FHl3tyeRGFFxgRquA0JGstzqWKNhrWHWflD5F2lIR5W66WUvGZp8wMZSLVfnDs90ukZ4rJCVGkB6uJQpNkZvY6192%2Bq%2ByFlvsdm%2B3igtbdR8s
           سلام لاو
          ما تازه شروع به نوشتن این بوک کردیم و از حمایتت بینهایت ممنونیم!
          سناریو خیلی جذابی داره و روش خیلی کار شده.
          مطمئنم که از خوندنش پشیمون نمیشی!
          یه سر بهش بزن امیدوارم لذت ببری

shayllllin

littleHosna

hanawrite20

سلام کیوتی^^
          هقهق ببخشید بدون اجازه اینجا پیام دادم. 
          من شروع به نوشتن یک رمان کردم. لطفا اگر دوست داشتی حتما به رمان من هم سر بزن 
           (´༎ຶ ‌ʖ ༎ຶ `)♡
          
          https://www.wattpad.com/story/291902560?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hanawrite20&wp_originator=EbAA3uqWfcC9wXZEBWG%2FWkiYNZ4WKI7P4%2FIxU0fX12PEpHtjAJiHODrYr27ay3uUVUeTak4Fac7dw0EItltX8ayzjWSYgod3OAQGrZNWHrly%2FZgo7BdY5LgkC2cRtbNC

Mahfelesaye

تو دنیایی که وحشی ها دست به توطئه برده بودن تا بار دیگه خونریزی و سلطه خواهی وحشی ها دنیارو به خاک و خون بکشه، نجیب ها برای حفظ صلح ده هزار ساله بدنبال وارثِ ملکه ای میگردن که شایعه شده سالها پیش در یک حمله ی غافلگیرانه همراه ملکه کشته شده
          
          اون وارث باید برگرده
          قبل ازینکه همه ی موجودات به دست وحشی های خونخوار قتل عام بشن....
          
          نام اثر: اِلمارا......          LMARA  
          
          برای خواندن این داستان افسانه ای بوک رو باز کنید
          
          
          ❤سلام عزیزم شرمنده بی اجازه وارد مسیج بوردت شدم
          ممنون میشم به این بوکم سری بزنی❤
          
          
          I think you'd like this story: "LMARA" by Lmara_bts on Wattpad https://www.wattpad.com/story/284035238?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lmara_bts&wp_originator=2s%2B%2B2SCM2hq0UvtjV6Qjqopr5%2B%2F4KLLDGxXIbHAi08kHAWmoq3rnNxm10gxdkc24yiPCdMaHi0BaB3dJM%2FCXeH%2FkLcQvvCaLwrsqiDJQssTKsggxcj4kN9TSdfZpPZz3

KKKKafi

ای
          تا حالا آبروریزی فاجعه تر از اینکه جلو دختر خالت گریه کنی بوده
          آخ آخ الان روم نمیشه بهش نگاه کنم
          سر یه جیز الکی گریم گرفت
          الانم هی داره منت کشی میکنه ولی جدا از ابرو ریزیش منت کشیش خیلی حال میده