Kakaguruie

Love you all thanks✨

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
          
          
          خلاصه : 
          گاهی فرار از تاریکی ، تاریکی عمیق تری به دنبال داره
          نخ سرنوشت بی اجازه اونها در هم تنیده شده بود تا زندگی رو رغم بزنه که با بوی غم و سیاهی خون خو گرفته.
          پسر بیست ساله ای که در تقلای زنده موندن با افرادی اشنا میشه که ادعای عجیبی راجب اون دارن و گرفتن دستهایی که به سمتش دراز شدن اون رو با گذشته راز آلودش رو به رو میکنه.
          شاید از ابتدا گذشته همان آینده بود و آینده گذشته ای که ازش فرار میکرد..
          و هیچ کس نمیدانست پایان این گرداب بی پایانِ زمان چه بهایی برای شکوفه عشقش خواهد داشت !
          
          ---
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

silver__pen

سلام وقت بخیر ببخشید که بی اجازه وارد مسیج بردت شدم ♡
          اگه از فیکشنای کلاسیک و هیجانی ویکوک خوشت میاد ممنون میشم یه سری به فیکشنم بزنی و ازش حمایت کنی♡>
          
          _اینکه عاشق پدرخوانده ام باشم مثل موجیه که به ساحل میرسه اما نابود میشه
          https://www.wattpad.com/story/371536904?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=silver__pen