Khazaninfall
جونگهیون:"زندگی همینه داداش کوچیکه....همه چیز همیشه وفق مرادت نیست...یه روزی توت فرنگی و چند روزی هم لیمو بهت میده زندگی!" جیمین با حرص زیرلب غرید:"پس مثل اینکه من از بچگی باغدار باغ لیموی کارمای کوفتی بودم...هاه..." جونگهیون:"... برای همین این جمله معروف شده که وقتی زندگی بهت لیمو میده باهاش لیموناد درست کن..." جیمین دست از له کردن استیک داخل بشقابش کشید و وقتی یه قلوپ از مایه سبز رنگی که الان داداش بزرگ دوست پسرش داشت درموردش حرف میزد نوشید، با پشت دست دهنش رو پاک کرد:"و وقتی که لیموناد این کارمای عوضی رو خوردی پوست لیموش رو می چکونی تو چشمای زشت و بی ریختش تا اون اشغال بفهمه با کی طرفه...نکبت عن دماغ زش..." با بلند شدن اسمش از زبون کسی که دوست نداشت اون حداقل اینطوری باهاش رفتار کنه -ملقب به دوست پسرش- جیمین چشماشو چرخوند و با بلند شدن از روی میز با عذرخواهی ارومی، همونطور که به سمت دستشویی میرفت غرید:"بهت گفتم یه شانس داری جئون جونگکوک و ببین چطوری هدرش دادی!" ✓قسمت سوم سه شاتی ABCDEF NOT U BUT UR MOM به زودی✓