Kim_Marcel
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
نمیدونم تاحالا همچین حسی رو تجربه کردید یا نه ولی حس میکنم گم شدم
از وقتی یادم میاد همچین حسی داشتم و دارم یه حسی که انگار به هیچ جا تعلق ندارم
حسی از بی حسی کامل
دیگه هیچ چیزی باعث نمیشه از ته دل خوشحال بشم
رنگ ها برام معنی نداره
یکی یکی دوست هام رو از دست میدم و حتی نمیتونم کاری براش بکنم
همیشه دوست های کمی داشتم ولی با همون دوست های کمم احساس صمیمیت داشتم
ولی حالا ؟ روز به روز از همه دور و دور تر میشم انگار یک دیوار بزرگ دور خودم کشیدم
البته کسی هم سعی نمیکنه اون دیوار برداره شایدم میکنه و من انقدر احمقم که متوجه نیستم نمیدونم
من هیچی نمیدونم
اصلا دلیلم چیه
من چرا زندم
باید چیکار کنم
اصلا به چی علاقه دارم
چرا انقدر بی مصرفم
یا چرا حتی اراده ندارم
نمیدونم
زندگیم خیلی وقته افتاده تو دور تکرار
شبا دیر وقت میخوابم و دیر وقت بیدار میشم
تو این زمان بیداری هم تنها کاری که انجام میدم دراز کشیدن روی تخت مثل یک مرده و چرخیدن توی گوشیه
چه ناراحت کننده
چه خسته کننده
دلم برای خودم و خانواده ای که روم حساب کردن میسوزه
و انقدر اراده ندارم که خودمو جمع کنم و دارم تو این وضعیت احمقانه ادامه میدم
چرا هیچ اینده ای برای خودم نمیبینم فقط سیاهی و سیاهی و سیاهی
چرا هیچ محرکی انقدر قوی نیست که باعث بشه بلاخره از جام بلند بشم
اصلا چرا باید منتظر یک محرک باشم
احساس تنها بودن و یک بار اضافه بودن دارم
فقط بلدن تکذیبش کنن ولی در عمل بهم ثابت نمیکنن که اینطور نیست آه از این حرفای مزخرف و دروغشون
از دروغ متنفرم
نمیتونم بگم که نه من اصلا دروغ نمیگم
منم مثل هر آدم دیگه ای دروغ میگم ولی دروغ هایی که برای خودم نیستن به خاطر نگه داشتن راز بقیه است همین
خیلی چیز های دیگه هست که دلم میخواد بگم ولی واقعا حوصله تایپ کردن ندارم
حتی خودمم نمیدونم چرا الان دارم اینکار میکنم ولی به هرحال کردمش
achilawd
Kim_Marcel
نمیدونم تاحالا همچین حسی رو تجربه کردید یا نه ولی حس میکنم گم شدم
از وقتی یادم میاد همچین حسی داشتم و دارم یه حسی که انگار به هیچ جا تعلق ندارم
حسی از بی حسی کامل
دیگه هیچ چیزی باعث نمیشه از ته دل خوشحال بشم
رنگ ها برام معنی نداره
یکی یکی دوست هام رو از دست میدم و حتی نمیتونم کاری براش بکنم
همیشه دوست های کمی داشتم ولی با همون دوست های کمم احساس صمیمیت داشتم
ولی حالا ؟ روز به روز از همه دور و دور تر میشم انگار یک دیوار بزرگ دور خودم کشیدم
البته کسی هم سعی نمیکنه اون دیوار برداره شایدم میکنه و من انقدر احمقم که متوجه نیستم نمیدونم
من هیچی نمیدونم
اصلا دلیلم چیه
من چرا زندم
باید چیکار کنم
اصلا به چی علاقه دارم
چرا انقدر بی مصرفم
یا چرا حتی اراده ندارم
نمیدونم
زندگیم خیلی وقته افتاده تو دور تکرار
شبا دیر وقت میخوابم و دیر وقت بیدار میشم
تو این زمان بیداری هم تنها کاری که انجام میدم دراز کشیدن روی تخت مثل یک مرده و چرخیدن توی گوشیه
چه ناراحت کننده
چه خسته کننده
دلم برای خودم و خانواده ای که روم حساب کردن میسوزه
و انقدر اراده ندارم که خودمو جمع کنم و دارم تو این وضعیت احمقانه ادامه میدم
چرا هیچ اینده ای برای خودم نمیبینم فقط سیاهی و سیاهی و سیاهی
چرا هیچ محرکی انقدر قوی نیست که باعث بشه بلاخره از جام بلند بشم
اصلا چرا باید منتظر یک محرک باشم
احساس تنها بودن و یک بار اضافه بودن دارم
فقط بلدن تکذیبش کنن ولی در عمل بهم ثابت نمیکنن که اینطور نیست آه از این حرفای مزخرف و دروغشون
از دروغ متنفرم
نمیتونم بگم که نه من اصلا دروغ نمیگم
منم مثل هر آدم دیگه ای دروغ میگم ولی دروغ هایی که برای خودم نیستن به خاطر نگه داشتن راز بقیه است همین
خیلی چیز های دیگه هست که دلم میخواد بگم ولی واقعا حوصله تایپ کردن ندارم
حتی خودمم نمیدونم چرا الان دارم اینکار میکنم ولی به هرحال کردمش
Evil_Queens3
از یک چیز مطمئنم؛ شاید اسمش رو بذاری خود شیفتگی، اما من فقط برای مهارت های خودم و وقت شما ارزش قائلم. میدونم بچم قراره دلت رو ببره پس بهش سر بزن. دیدن اسم اکانتت توی جمعمون خوشحالم میکنه. بعد از خوندن این فیک حس های زیادی سراغت میاد اما قطعا پشیمونی یکی از اونا نیست!
I think you'd like this story: " " by Evil_Queens3 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373528674?utm_source=android&utm_medium=org.thunderdog.challegram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Evil_Queens3
Adrinaaliyari
عزیزمممم بدو که من دارم کتاب کوکوی مینویسمممم.
ژانر: عاشقانه، اکشن، اسمات، امگا و الفایی.
در حال آپ هست وضعیتش.
خوشحال میشم بخونی و نظر بدی و فالوم کنی عزیز کرده ♡♡
Kim_Marcel
بوک کوکوی میخواممممممم
achilawd
I_raVen
چی میشه اگه کیم تهیونگ، شاهزادهی نازپروردهی اسلایترینیها که به شرارت و خوی ظالمانه شناخته شده، چیزی بیشتر از یه دلداده و عاشق در راه جئون جونگکوک، زیباترین گریفیندوریِ زاده شده در ده هزار سال گذشته از زمان به وجود اومدن هوموساپینها، نباشه؟ چه کسی به جز جئون جونگکوک میتونه اون روی صافت و رومانتیک و عاشقپیشهی کیم تهیونگ رو ببینه؟
------------------------
”تو از ورد "اوادا کداورا" استفاده کردی؟“
چشمهای جونگکوک با شنیدن این جمله از ترس گرد شدن و قبل ازینکه بتونه جوابی بده، تهیونگ ادامه داد:
”چون به طرز مرگ آوری خوشگلی.“
------------------------
سلام، به معنی واقعی کلمه یه نویسندهی ناشناخته و تازه کارم که واقعا واقعا واقعا خوشحالم میکنی اگه به کارم فرصت خونده شدن بدی❤️
https://www.wattpad.com/story/373025232?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=I_raVen
Peter_gaylover69
سلام
https://www.wattpad.com/user/ItuHide
اکانت ایتو پر رمانای کوکوی که خیلی خوبه
خودش مینویسه اگه میخوای برو ببین
Peter_gaylover69
خواهش میکنم من خودم فقط کوکوی میخونم
تو لیست رمانام هست اگه خواستی برو اونجا ببین
•
Reply
Kim_Marcel
@Tarane_gaylover69 اگه فیکشن های کوکوی خوبی میشناسی بهم معرفی کنی خیلی خوشحال میشم
•
Reply
Kim_Marcel
@Tarane_gaylover69 سلامممم ممنونم که گفتی من خودم طرفدار پر و پاقرصش و یکی از فالوراشممم
•
Reply
_Sabavkook_
های های :)
اگه دوست داشتید به این بچم یه سری بزنید، خیلی تنهاست ❤️
https://www.wattpad.com/story/357211323?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=_Sabavkook_