my_midnight
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
همه یا ازارم میدهند یا به من خیانت میکنند،دیگر نمیتوانم به کسی تکیه کنم.دیگر انتظاری ندارم؛نه از بخت نه از یاری آدمیان. مصیب هایم به اوج خود رسیده اند؛دیگر کاری نمانده است جز رضا دادن به انها.بدین ترتیب به روی هر امیدی چشم میبندم. خدانگهدار،خودم راه تباهی را پیش میگیرم و به یاری سرنوشت شومم می روم تا سیاه بختی ام را تکمیل کند. _مانون لسکو،آبه پره وو.
my_midnight
@my_midnight چند شب پیش دختر عموم پیشم بود و ساکت تر از همیشه بود بهش گفتم جدیدا ترند شده یکی از کتاباشونو بر میدارن و ی صفحه رندوم باز میکنن به عنوان فال میگیرن بیا ماهم انجام بدیم اهل کتاب نبود ولی گفت که جلد مانون لسکو چشمشو گرفته و این صفحه رو باز کرد و وقتی شروع به خوندن این جمله رندم کرد و با تعجب گفت فکر کنم به فال کتاب اعتقاد پیدا کردم چون همین دیروز بهم خیانت شد. (چون دیدم پارت اخر بحث کتاب مانون لسکو اومد ، این شد که این نیمچه خاطره رو درمیون گذاشتم◉‿◉)
•
Reply