Larry_Lover_Life

های خوشال میشم به ففم سر بزنی 
          
          هری نویسنده ی بزرگیه که به واسطه ی سه تا از محبوب ترین کتاب هاش به شهرت و ثروت زیادی رسیده
          چی میشه اگه هری مثل قبل دیگه دل به نویسندگی نده و بخواد سرنوشت یکی از کاراکتر های کتابش،لویی تاملینسون رو سرسری ببنده و بره؟ یا چی میشه اگه یه روز یه پسر عجیب سر و کله اش پیدا بشه و ادعا کنه که هری به دادگاه شهرخیال احضار شده؟
          
          ➤ " [.] [.]" by all_larry_bitches on Wattpad https://www.wattpad.com/story/264661926?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=all_larry_bitches&wp_originator=HvaEGur%2FeFvnXyGC9ElZU89hOiKwlgCGNwznIK9FTI2P0zoooTYsjGGzqwcGCvTW6An6UGih0nPBdjm7F34i3MpnhPOD4BUJRO2Zl4KsvEL5pcYLY7wli1HpUvisrjOo

PaleTena

دهانم باز بود و دروغ ها را در خود پرورش میداد 
          من در آن روز نمی دانستم عشق چیست.
          قلبم لخته كوچكی از خون است،من پوستش را كنده ام 
          قلبم هیچ وقت خوب نخواهد شد و هیچ وقت از بین نخواهد رفت 
          در وسط بهشت همه چیز های خوب را سوزاندم 
          ما خیلی بی هدف برای ادامه یافتن و خیلی بی حس برای مردن هستیم 
          این دنیا هرگز مال من نبوده ، تو مالك آن را بیرون كردی 
          من می خواهم خودم را بكشم كه انتقام دیگران را بگیرم 
          می خواستم به او بگویم كه او تنها کسی‌است كه من میتوانم توی این دنیای مردنی عاشقش شوم 
          اما همین كلمه ساده عشق خودش قبلا مرده بود و كنار رفته بود 
          قلب او تكه ای از خون بود،ما از آن خوب مواظبت نكردیم 
          آن شكست و خونش جاری شد و ما نمی توانیم هرگز آن را درست كنیم
          Larry Stylinson fanfic
          *****
          هی،ممنون میشم به فنفیکم نگاهی بندازی:}