سلام زیبا روزت بخیر.
امیدوارم که روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشی و از شبت نهایت لذت رو ببری.
حقیقتش امروز اولین روزی که با قلمت روبرو شدم و میدونی؟ قلمت، اون خیلی متفاوته و احساس میکنم که تو هم خیلی متفاوتی.
نمیدونم از متفاوت بودنی که بیانش کردم چه برداشتی میکنی و متاسفانه کلمات زیادی تو سرم صف بستن تا اون تفاوت رو توصیفش کنم اما من خیلی دربرابر انتخاب یه توصیف کامل ناتوانم پس به این امید دارم که افکارم اون لحظهای که مشغول خوندن این کلماتی برای افکارت دست دوستی دراز کنن بلکه بتونم منظورم رو برسونم.
چیزی که تا حد زیادی ذهنم رو درگیر خودش کرده درواقع "Chocolate apple" توعه.
من خط به خطش رو، کلمه به کلمهش رو میخونم و از خودم میپرسم که تعداد وتها، کامنتها و فالورها واقعا دارن همچین عددی رو نشون میدن یا اینکه واتپد من هنگ کرده؟ نمیدونم حقیقتش و امیدوارم که واتپد من هنگ کرده باشه اما درهرصورت
من هنوز حتی به نصف فیکشن هم نرسیدم و داشتم به کامنت گذاشتن فکر میکردم ولی با خودم گفتم اینکه هی تیکه تیکه کامنت بذارم میتونه میزان علاقه و احساسی که نسبت به این کلمات و شاید زندگیای که کرکترها مشغولشن رو نشون بده؟ نمیدونم به نظر تو میتونه انجامش بده یا نه اما جواب من یه "نه" فوق العاده بزرگ بود.
پس اینطور شد که اومدم اینجا و دارم همهی این کلمات رو بدون هیچ وقفهای راهی چشمهات میکنم.
باز هم تکرارش میکنم؛ قلمت و زندگیای که ساختی خیلی متفاوتتر از اینه که حتی برای یه ثانیه از ذهنم فراموش بشه. فکر میکنم تا آخرین لحظهی زندگیم قرار تو ذهنم بمونی لی ریوجین شی.