**صورتش رو جلو آورد و دستش رو آروم پشت کمرم برد...
با تپش قلب بالا نگاهش کردم که به سرعت اسلحه ام رو از کمرم کشید بیرون و با یه حرکت دستم رو پیچوند و به کابینت چسبوندم...
ضامن اسلحه رو خلاص کرد و روی شقیقه ام گذاشت و گفت: «فکر کردی اینقدر خرم؟ نمیفهمم واسه چی اومدی اینجا ...»
با استرس نفس نفس زدم و چشمام رو بهم فشار دادم که لبش رو به گوشم چسبوند و ادامه داد: «... لیلی کوچولو؟»**
سلام عزیزم (◍•ᴗ•◍)
اگه به ژانر عاشقانه - پلیسی خوشت میاد و دنبال یه رمان با موضوع جدید و آپ منظم میگردی، به بوک جدیدم سر بزن ♡♡
https://www.wattpad.com/story/275569065
فیک مروارید سیاه
بک یه دزد بود که عاشق لاشی ترین آدم روی زمین یعنی چانیول شد . اما کی فکرشو میکرد که چانیول پلیس باشه؟
حالا بک بین رییس مغرورش اوه سهون و یه پلیس گیر افتاده بود
https://www.wattpad.com/story/257811144?utm_source=android&
سلام ✨
خوشحال میشم یه سر به کتابم بزنی ...
یه داستان با کاپل تقریباً جدید ؛)
اگه با ژانرش اوکی باشی پشیمون نمیشی .
پس چرا یه سر نمیزنی ؟!
https://my.w.tt/NPLc7WqGF8
سلام هانی من یه فیک با کاپل چانبک پابلیش کردم خوشحال میشم یه فرصت بهش بدی یا حداقل به ریدینگ لیستت ادش کنی،شاید خوشت اومد
https://my.w.tt/gvpiwX5dC7
ممنون میشم.
لاو یو❤️