VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Dreamer066

سلام قشنگم :)♡ مطمئین نیستم به این ژانر علاقه داشته باشی اما من به تازگی یک مجموعه مافیایی-عاشقانه رو شروع کردم و خیلی خیلی خوشحال میشم اگه نگاه زیبات رو بهش بدی >.<♥︎
          Genre: Romance, smut, BDSM, mafia
          https://www.wattpad.com/story/347461429
          اقتباسی از واقعیت.

brrrrrbrrrrbrrrrr

Luv_agnes

@rkivesvibe حتما قشنگم
Reply

_Anumbperson

Luv_agnes

@_Anumbperson حتما سر میزنم زیبا
Reply

panizpkzd

دلمون تنگ شده : )

Luv_agnes

@panizpkzd واقعا نمیدونم از شدت خوش قلبیت  مهربونیت چی بگم:)
            مرسی که درک میکنی قشنگم و مرسی که تا الان منتظر موندی واقعا برام باارزشه 
            ازت خیلی ممنونم پانیذ قشنگم:)
Reply

panizpkzd

خودت رو اصلا اذیت نکن ، درکت می‌کنیم 
Reply

white_rose550

Luv_agnes

@white_rose550 های هانی
            حتما میخونمش 
            مرسی بابت معرفیش:)
Reply

MasumeisAkira

سلام
          با عذرخواهی بسیار بابت اشغال مسیج بوردت
          خشحال میشم اگه از فیکای استریت مهیج و آیدولی خوشت میاد به بوکم سر بزنی♡
          
          بخشی از متن:
          
          ((زاغ ، ارتفاعشو کم کرد . و جهتش به سمت سقف ساختمون بلندی ، کج شد . درست جایی که هیبت دخترونه‌ای رو لبه ی بوم ، رو پاهاش نشسته و به سمت ارتفاع قوز کرده ؛ و نورای رنگین شهر روی کت چرم و بلندش میدرخشه . کلاغ دوباره غارغار کرد و با هیکل بزرگش رو شونه ی چپش نشست . تلفن همراهی تو دستش قرار داشت و درحال خوندن مقاله های زرد راجب حادثه‌ی ماما بود . چشمای سیاه و بی نورش ، خط به خط مقالات و به سرعت میخوند و با هر اطلاعاتی که کسب میکرد ، خاکسترای قلبش ، دوباره آتیش میگرفت و میسوخت . هرچند که چهره‌اش چیزی از آشوب دلش بروز نمیده . خشمی که دو سال آزگاره نمیزاره بخوابه و به چیزی غیر از خون فکر کنه . خشمی که از بذر هاش رُز های نحص انتقام جوونه زدن و الان بوته هاشون کل قلبشو فرا گرفته . ))
          
          https://www.wattpad.com/story/319421681?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=MasumeisAkira&wp_originator=5pHs4YjiedD1HD31NeW3FB26zqusospHfy2iFv7%2FMEEPEslZJiMzkfU16sNWhdyA1%2BVW2sZnK4hC8%2FLlOwuesFAVMIJ%2BtMv7w2m1Wsyq1qIcwI%2FanoAJdhb9K5JwSvwV

Luv_agnes

@MasumeisAkira حتما میخونم♡
Reply

fafaexo_12

سلام عزیزم 
          کی دوباره شروع به نوشتن پارت ها میکنی؟ 
          منتظر پارت هات هستم

Luv_agnes

@fafaexo_12 سلام زیبا
            امیدوارم حالت خوب باشه 
            خب راستش نمیدونم پارت موقت خوندی یا نه
            اما واقعا دستم به نوشتن نمیاد ک پارت جدید بزارم 
            اتفاقاتی که افتاده و همچنان داره میفته نمیزاره نسبت بهش عادی باشم 
            زندگی که قبلا داشتم و داشتیم دیگه مثل الان نیست تغییرات زیادی داشته...
            و از لحاظ دیگه هم بخاطر امتحانا و وضعیت نت ج.ا اصلا نمیتونم پارت آپ کنم همین کامنت گذاشتنم به سختی سند میشه...
Reply