MKookie3

عزیزای من ببخشید که براتون نتونستم پارت جدید آپ کنم، شدیدا سرما خوردم و حالم خوب نیس و از اون مریضی هاس که از جون آدم نمیره و قرص و داروهام بیشتر خوابالو میکنه  :| 
          	امیدوارم بتونم زود خوب بشم و بنویسم ❤️ 

naaazanin

@MKookie3 
          	  مواظب خودت باش به خودت فشار نیار سلامتی از هرچیزی مهم تره!♡
Reply

itssayeemy

@MKookie3 امیدوارم زود خوب شییی
          	  مراقب خودت باش
Reply

Anima_animos

نقطه شروع داستان ما دقیقا مشخص نیست!
          من پرت شدم داخل تاریکی که باریکه نوری که ازش ساطع میشد نشون دهنده یه <عشق >بود
          و البته منبع اون باریکه نور....
          تابو های اطرافیان من بود که تبدیل شد به عقده،
          تبدیل شد به یک حس!
          و حالا کوک من دست تو رو ول نمیکنم
          مشکل نیست تهیونگ بخواب!
          من تو سیاهچاله ناخودآگاه ات هم باهات هستم 
          من <سایه> توام 
          ولی الان همراه باهم داریم تو تاریکی آرومی زندگی می‌کنیم
          این تاریکی با وجود الگوهای کهنی که دیگران داخلش شکل دادن قشنگه ...
          چون سرچشمش قشنگه نه خط های ریز و درشتی که باعث شکل گیری این عشق شد!
          پس بیا غرق شیم تو ابن تاريکی تا لحظه کشیده شدن تو سیاهچhttps://www.wattpad.com/story/376428619?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Anima_animos

sam_hanoul

سلام سلام. روزتون بخیر. من یه فیکشن با یه موضوع کاملا جدید و دور از کلیشه های امروزی نوشتم. 
          
          داستان در ژانر امگاورس هست‌. آلفا ها و امگا ها در دو قلمروی جداگانه زندگی میکنن و قلمروی امگاها آباد تر و بزرگ تر از آلفا هاست تا زمانی که آلفا ها تصمیم به حمله به سرزمین امگا ها میگیرن. 
          ژانر عاشقانه و استریته و اگه از فیلم ها و کتاب های فانتزی و عاشقانه لذت می‌برید حتما پیشنهاد میکنم یه سر بزنید.
          
          https://www.wattpad.com/story/317541950?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul