Niramwrites

          سلام(*´・ω・)
          ببخشید بابتِ پیام گذاشتن توی مسیج‌بوردت، اگر این پیام اذیتت می‌کنه پاکش کن، فقط می‌خواستم بگم اگر دوست داشتی، خوشحال می‌شم با داستانِ تهیونگِ پرستار، جونگکوکِ مرموزش و پستی و بلندی‌هایی که می‌گذرونن همراه بشی و با حمایت‌هات دلگرممون کنی زیبارو♡
          
          https://www.wattpad.com/story/365246353?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites
          
          
          

Yizhan7924

moonriver85

رزی،دختری که از خانوادش متنفر بود.. 
          اون ازشون ضربه خورده بود و به خاطر همینم چشم دیدنشونو نداشت.. 
          یه روزی توی جنگل از خانه ی افسونگر خانه ای که متعلق به موجودات ماورایی و ومپایرها و گرگینه ها بود سر درمیاره.. 
          اگه میخوای درمورد سرگذشت رز از این خونه رو بدونی دعوتت میکنم به خوندن بوکم به نام«دژاوو»
          https://www.wattpad.com/story/323311879?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=stella1385&wp_originator=gpX0o17dNTuMIhTLoODij1qyWhNDzPfzbJTrZxzZ7I60zNCF%2FYOhLHPNDD2waGBYsCqXVxUStDZpvs6GmlL78WxBtiPEF1NMw6c1uGa1v96xkpPX71pxWBqDW9zERo%2F5