سلام به جیگرای خودممم!
از اونجایی که گفته بودم یه روز براتون قضیهٔ گرگعلِی رو توضیح میدم، حالا میریم که داشته باشیم..
گرگعلِی شخصیت خیالیِ ذهن منه :»
قضیه اش از اونجایی شروع شد که توی تلگرام بودم و یه گیف دیدم که نوشته بود: "مطالبِ شه*وت ناک ارسال نکن آقا گرگعلی در حال ترک خودار*ضایی هستم" *-*
چون اسمش برام جالب بود و تازه این اکانتم رو زده بودم یه بار توی هشتگای سمیم اسمشو آوردم و خب خوشم اومد... کم کم شخصیتش توی ذهنم شکل گرفت و اینگونه بود که بِلَک با آقاییشون یعنی گرگعلِی آشنا شد! خیلیم خوب و خوشیم با هم، به کوریِ چشم حسودامون♡ *استیکر چشم نظر
@_GreenGarden_
شوما لطف داری جیگر♥
آره دیگه...
چند روز پیش داشتیم منوتو میدیدیم یهو تبلیغِ یه فیلم قدیمیِ ایرانی اومد مرده اسمِ گرگعلی رو آورد منم حواسم نبود گفتم عه! شوشو جانم اینجا چه میکنه؟!
مامانم برگشت با یه لبخندی که نشون میداد ازم نا امیده بهم خیره شد
*خندیدن
نمیدونه تو واتپدم چه خبره! یه ملت شوهرمو میشناسن
*عینکِ گوچیِ فیکش را به چشم میزند
معذرت میخوام که بدوناجازه اینجا پیام میزارم، ولی تازه تصمیمگرفتم اولینفیکم رو بنویسم(: زمانزیادی روش گذاشتم و براش واقعاً زحمتکشیدم؛ پس خوشحالمیشم اگه با «تناقض» همراهبشی.
عشق و آرامشی که بعداز مصیبت و درد وارد زندگیاون میشد، باعث این تناقضشیرین بود!
-تناقض-
اون خونوادهش رو، پدرومادرش رو از دست دادهبود اما حالا خانوادهی جدیدی در انتظارش بود.
بعد این اتفاقات پیشبینی نشده، چهکسی قراربود همسر اون امگایزیبا باشه؟! تهیونگ یا جونگکوک؟!
همهچیز از بعد اونامتحان شروعشد...
https://www.wattpad.com/story/384857859?utm_source=android&utm_medium=ir.eitaa.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lemon_JM