dory_01E

های بیبی، ببخشید وارد بوردت شدم .... ممنون میشم به بوکم سر بزنی و نظر و حمایت کنی 
          اگه دنبال یک داستان ماجراجویی و هیجان انگیز میگردی به این بوک سربزن
          DORY LOVE YOU
          
          
          https://www.wattpad.com/story/304499690?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=dory_01E&wp_originator=gmyFlRnrcyWiYWFIJWssrwpZP%2FIpq1z7HFYD%2BMys3SaqKKeaxnOeM4c%2Fu4BqkhsjEAVP4NOuDA7FUKI81HoqGrWjKyFcwHgY%2B%2Fn9%2BHjJ4oVw%2Bzoa93kyt%2BMicd4f%2FnPG

iii_bts

__completed__
          
          
          _حالا چی میشه؟
          
          دستمال خونیو از دست دخترک گرفتو به گوشه ای پرت کرد، وقتی اونو کنارش داشت حتی حس نمی کرد که جای زخمای روی صورتش درد می کنه... دخترو روی پاش نشوندو موهاشو بویید، گفت:
          
          _نمیدونم... ولی هیچ وقت از دوست داشتنت دست بر نمیدارم!
          
          سویونگ لبخند زد، گونه ی کبود شوگا رو نوازش کردو گفت:
          
          _حتی اگه بکشنمون؟
          
          شوگا تلخ خندید، چشاش بسته بود وقتی زمزمه کرد:
          _حتی اگه بکشنمون...
          
          https://www.wattpad.com/story/293013636?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=r9h7cVA6%2BEW2kGI2LIAAtEKmAgtXoe5ZWKsDaQcFzXlif%2B1mL3y6l86avjZxQJ47Ud28I2ci%2BUvh8%2FvNOkKeIJ6%2FoDYKCdq7ADc1qgl0gQzlj67aMoRcrB7%2FPmaJJgSX
          

bts0phile

MelinaPourbahry0

@P_Harin سلام عزیزم سیوش کردم که حتما بخونم ❤
Reply

kim_rael

MelinaPourbahry0

@blackcat_wri اره حتما من سیوش کردم که بخونمش ❤❤
Reply

lerblod

MelinaPourbahry0

چجوری جرعت میکنین همچین چیزی بخونین من اینا بخونم تا دو روز دستشویی نمیرم 
Reply

lerblod

@MelinaPourbahry0 ‌
            باشه عزیزم مشکل نیست
Reply

dory_01E

dory_01E

تنکس بیبی
Reply

MelinaPourbahry0

@Emamdor  حتما 
            سیوش کردم که بخونمش ❤
Reply

iii_bts

__completed__
          قسمتی از رمان:
          
          هانا توی سکوت هق هق کردو گفت:
          _من... من خیلی خسته ام تهیونگ... از دست هوادارای تعصبیت خسته ام ، از دست ساسنگ فنا، از دست هیترا... از دیدن ادیتا و کامنتاشون خسته شدم‌... حتی تو هم منو به خاطر اون ادیتا پس میزدی... یادت میاد؟
          تهیونگ نمیتونست حرف بزنه، هانا موهای تهیونگو نوازش کردو گفت:
          _تهیونگ... فقط یه خواهش ازت دارم... این تنها خواهشمه بعد از شش ماه همسرت بودن... میشه از بائک هیون مواظبت کنی؟ میشه مثه من پسش نزنی؟... میشه دوسش داشته باشی؟
          _بائک هیون؟
          هانا لبخند زدو گفت:
          _خودت این اسمو انتخاب کردی... توی مصاحبت گفتی میخوای اسم پسر اولتو بائک هیون بذاری!... حتی وقت اینکه با هم اسم انتخاب کنیمو نداشتیم... 
          
          ژانر : عاشقانه، درام، دختر پسری
          کارکتر ها: تهیونگ، هانا و ...
          وضعیت: کامل شده
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=iii_asal&wp_originator=N78MBIVgpCgiDYdJAs3kQAlBSBKYaVIk8XZ7fS2iVhPxsgnqnKES7KnJ%2BIduNuso5pSRSRMDJcR7gsbGTOWr8ArIr4%2BG8KSTVRyIY4uEKlW2Z7j%2B9t6YibyjIfi6Cl6R

iii_bts

@MelikaPourbahry0 نظر لطفته... ممنونم❤️
Reply

MelinaPourbahry0

@iii_asal من خوندمش دست به قلمت عالی حرف نداره خیلی قشنگ بود ❤
Reply