VK-Cheri

سلام عزیزم عذر میخوام بی اجازه پیام میزارم ..
          ممنون میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی .
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Milliaspanson

@Zibandehchermany من با لحن تندی جوابت رو ندادم و با اینکه سایلنت ریدر هستی به نظرت احترام گذاشتم و تشکر کردم  فقط اینکه بنظرم یه داستان در حال آپ رو قضاوت نکنیم بهتره چون سرنوشت شخصیت هایی که خودت رو جاشون گذاشتی هنوز مشخص نشده
          و اینکه ممنون میشم توی هر پارت اگر نظری داری کامنت کنی، مسیج بورد برای اینکار نیست!  
          

san_yas

This is a story of peace and love...
          
          درگذرِ زمانی که جهانِ عنصر افزار‌ها با فجایعِ جنگ، بی‌عنصری و نبودِ آواتار به جلو می‌رفت؛ 
          انسان‌هایی برای نجاتِ آینده‌ای که رو به نابودی و فروپاشی می‌رفت، با وجود تضادها و تناقص‌ها یکی شده و راهیِ مسیری سخت شدند!...
          شاهزاده‌ی سومِ سرزمینِ آتش در بِحبوحه‌ی گرفتاری و رنجِ مردمِ دنیا، بی‌ هیچ انگیزه و هدفی خودش رو در لذت و بیخیالی غرق کرده...
          اما شاید یک نفر قادر به تغییرِ اون و قرار دادنش در مسیرِ نجاتِ یک جهان و همینطور عشق باشه!...
          I think you'd like this story: "□□" by san_yas on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373155193?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=san_yas

Senior_yuheng

سلام زیبا.این بوک منه از هوپگی و وانگشیان .میشه بهش سر بزنی نظرتو بگی؟برام باارزشه.
          https://www.wattpad.com/story/351755071?utm_medium=link&utm_source=android&utm_content=share_writing

Milliaspanson

@Senior_yuheng سلام عزیزم 
            حتما 
Reply