من از سرزمین واژههایی میآیم که در آن،ماه با جوهر نقرهای مینویسد. قصههایم را در برگهای باد پنهان میکنم و به دست شب میسپارم. شاید که روزی، یکیشان کنار چای تو فرود بیاید. من نویسندهایهستم که کلمات را از خواب ستارهها میچیند. قصههایم بوی مه صبحگاهی میدهند و رنگ خیال دارند. اگر دیدی واژهای برق زد، نترس... شاید فقط یکی از جملههای من بوده.
- JoinedAugust 8, 2022
Sign up to join the largest storytelling community
or
Stories by kim honey
- 2 Published Stories

when the rain forgot
27
4
4
در دل جایی دورافتاده..جایی که سکوت با باد حرف میزند و خاک حافظهی سنگینی دارد
همهچیز از یک قدم اشتباه شروع...