سلام؛ میشه بگی که پرنسPrince رو دیگه آپ میکنی یا نه ؟ من تا الان هیچوقت اینطور منتظر او یه فیک نبودم و یه فیک رو اونقدر دوست نداشتم! اگر نمیخوای آپ کنی بگو مشکلی نیست؟ ناراحت که میشم ولی مهم نیست ( میدونم جواب نمیدی ولی باز امید داشتم) ببخشید مزاحمت شدم امیدوارم خوب باشی و یا اگر توی تلگرام آپ میشه بگی آخه من قبلاً اونجا میخوندمش ولی پاک شد دستم خورد به شنیدن کلمه ی نه هم راضیم
کیم تهیونگ و جىٔون جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر ملاقات کنن ؟
-------------------------
تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
زانوهاش و بغل کرد
یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود
روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
از سرمای قلب یخ زدش . . .
از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
که هیچ چیزی حس نکنه
مدام زمزمه میکرد!
چیزی نیس! اینم میگذره!
عادت میکنی عادت میکنی!
عادت میکنی!!!
I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
خوشحال میشم نگاهی بندازید :)
سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ..
من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
داستان جونگ کوک پنج ساله ای که توی یتیم خونه رها میشه بی خبر از سرنوشت پر تلاتمی که در انتظارشه و حالا با بیست ساله شدنش و رهایی از اون جهنم به دنبال راهی برای تغییر زندگیشه اما چی میشه اگر این بین با افرادی اشنا بشه که ادعاهای عجیبی نسبت به اون دارن ؟
چی میشه اگر هیچ چیز جوری که اون فکر میکرد نباشه ؟
https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri
ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :)
اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث" رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
" میراث "
دکتر کیمی که سعی کرده بود بعد از فوت پدرش تمام خانواده کیم را به دور هم جمع کند اما ...
نوه کوچکتر کیم بزرگ که طی سال ها غیبش زده بود چی ؟
یک دایی مسئولیت پذیر ، برای برگرداندن خانواده اش تا اسپانیا هم میرود .... درسته ؟
اما واقعا آن پسر گمشده ، حاضر به پذیرفتن خانواده ای که روزی با پای خودش آنها را طرد کرده بود ، میشد؟
https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.