sonyia_directioner

سلام دوست عزیز♥️
          داستانی دارم که کاملا از کلیشه پرهیز کرده و باعث میشه عاشقش بشی
          صداش کن: نغمه ایی از خون و خاکستر
          به قول خودم جنایی-رمانتیک خونی داستان متفاوتی که میدونم عاشقش میشی
          فصل دومش رو تازگی شروع کردم...
          در اختیار شماست
          https://www.wattpad.com/story/283773953

aszm2002

گفت دیده‌ست مرا؛ این که «کجا؟» یادش نیست!
          ...همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست!
          
          این ستاره به همه راه نشان می‌داده‌ست؛
          حال نوبت که رسیده‌ست به ما، یادش نیست!
          
          قصه‌ام را همه خواندند، چگونه‌ست که او
          خاطراتِ منِ انگشت‌نما یادش نیست؟!
          
          بعدِ من چند نفر کشته؟ ...خدا می‌داند!
          آن قَدَر هست که دیگر همه را یادش نیست
          
          او که در آینه، در حیرتِ نیم خودش است
          نیمه‌ی دیگر خود را چه بسا یادش نیست!
          
          صحبت از کوچکیِ حادثه شد؛ ...در واقع
          داشت می‌گفت «مهم نیست مرا یادش نیست!»
           #کاظم_بهمنی
          
          
          شبت بخیر 

aszm2002

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
          فردا مرا چو قصه فراموش می کنی 
          
          این در همیشه در صدف روزگار نیست
          می گویمت ولی توکجا گوش می کنی 
          
          دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
          ای ماه با که دست در آغوش می کنی 
          
          در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
          هشیار و مست را همه مدهوش می کنی 
          
          می جوش می زند به دل خم بیا ببین
          یادی اگر ز خون سیاووش می کنی 
          
          گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
          بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی 
          
          جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
          حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
          
          سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
          زین داستان که با لب خاموش می کنی
           #هوشنگ_ابتهاج