sam_hanoul

سلام سلام. روزتون بخیر. من یه فیکشن با یه موضوع کاملا جدید و دور از کلیشه های امروزی نوشتم. 
          
          داستان در ژانر امگاورس هست‌. آلفا ها و امگا ها در دو قلمروی جداگانه زندگی میکنن و قلمروی امگاها آباد تر و بزرگ تر از آلفا هاست تا زمانی که آلفا ها تصمیم به حمله به سرزمین امگا ها میگیرن. 
          ژانر عاشقانه و استریته و اگه از فیلم ها و کتاب های فانتزی و عاشقانه لذت می‌برید حتما پیشنهاد میکنم یه سر بزنید.
          
          https://www.wattpad.com/story/317541950?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul

Melody7979

♡سلام عزیزم ببخشید بی اجازه این پیام رو اینجا میزارم♡ 
          
          دلت میخواد که با بی‌تی‌اس زندگی کنی؟یا از نزدیک کنارشون باشی؟( ✧Д✧) OMG!!
          تو رو به این کتاب فان و کمدی دعوت میکنم تا ماجراها و دردسرهایی که براشون پیش میاد رو با هم از نزدیک ببینم. 
          
          https://www.wattpad.com/story/332843698?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Melody7979&wp_originator=yFMwaWOJgq3rHpJrNyxBjSNH%2F3OV77BFvp5SAkgHDEop852Cd6QUse2lxkGwnwYMXG6WZGrbVgP1yONi1Rhv1ESA7WIauTUUEVnx12PyMMLu%2FQISgPozhTsy0rWtU3VG
          
          

a_z_tah_yna_

sam_hanoul

سلام نویسنده ی عزیز ^o^ 
          من یه تازه کارم. خوشحال میشم به داستانام سر بزنی. شک ندارم خوشت میاد.
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          مین یونگی، معروف ترین جراح مغز و اعصاب سئول، در بیمارستان گونگیل مشغول کار است. 
          او مردی موفق ولی سرد و بی احساس است که همه به او به عنوان موجودی یکدنده نگاه میکنند. 
          اما کسی خبر ندارد که این ظاهر سرد فقط برای دفاع از ترس ها و کابوس هایی ست که یونگی به دوش میکشد.
          ولی بعد از مدت ها، با وارد شدن هان جی هیون، رزیدنت سال اولی به بیمارستان گونگیل، ممکن است یونگی سپر دفاعش را پایین بیاورد و قلب سردش را به دستان گرم این دختر بسپارد؟
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          + تو هدیه ی منی جی هیون. کسی که منو از عالم سیاهی و درد بیرون کشید. کسی که با چشماش، چشمای سردمو گرم کرد. کسی که روی گونه هام دست کشید، تا رد اشک هامو پاک کنه. برعکس بقیه که روش سیلی میزدن....
          
          https://www.wattpad.com/story/284577647?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul&wp_originator=T0oabpGuOUDnXgMi7oKZDshUFNnVoKvY4E4jveBBx%2FCnfd25y%2FcozyMtd2vxM9QTXF6yRSnE2FPV1RvnnZFQj1Gi%2B0pXug5xBYnmd%2BytJigGAMzVD6gC7LtA2HweoMT2

iii_bts

از زبان هانا :
          i purple you...
          یادمه اولین باری که این جملتو شنیدم کجا بودمو عکس العملم چی بود، به عنوان یه آرمی که هیچ وقت تصورشو نمی کرد تو رو از نزدیک ببینه طبیعی بود که با دیدن سخنرانیت توی یکی از پیجای اینستاگرام کلی ذوق کنه! من اون روزا فکر نمی کردم که الان اینجا باشم... کنار تو و توی یه مسیر!
          همیشه توی رویاهام تو و پسرا رو ملاقات می کردم، فن ساین و کنسرتاتونو میومدمو... همین! 
          شاید زیادی خوش شانس بودم ... نمی دونم.
          ولی تصمیم گرفتم داستانمونو بنویسم، در هر صورت من یه نویسنده ام دیگه! شاید برای بقیه جالب باشه ته داستان عشقی یه آیدول بی نهایت معروف و یه نویسنده قراره چجوری رقم بخوره!
          این اسمو روش گذاشتم چون این جملت بوی حمایت میده، خوبه که آدم بدونه همیشه و هر زمان برگرده و پشت سرشو نگاه کنه یکی هست که پا به پاش قدم بر میداره و مراقبشه... این جمله زیاد از حد شبیه زندگی من و توعه ، توی مسیرمون هر جا من کم آوردم تو منو کول کردی و هر جا که تو خسته شدی من عرق روی پیشونیتو پاک کردم...
          
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=com.miui.notes&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=Wib1R07IDrUa7hc4iKRgpyp4Ng37KNzndcwEx%2FjI%2FaMfo3teUYvdgtQV1kTqiPzHgTxKPeGh%2BF%2FgPua5VkgZUB3GQ2Va9DiC84XBtitHxb6NTOof8SpeelyPJsOEjhF7

sam_hanoul

سلام نویسنده ی عزیز ^o^ 
          من یه تازه کارم. خوشحال میشم به داستانام سر بزنی. شک ندارم خوشت میاد.
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          مین یونگی، معروف ترین جراح مغز و اعصاب سئول، در بیمارستان گونگیل مشغول کار است. 
          او مردی موفق ولی سرد و بی احساس است که همه به او به عنوان موجودی یکدنده نگاه میکنند. 
          اما کسی خبر ندارد که این ظاهر سرد فقط برای دفاع از ترس ها و کابوس هایی ست که یونگی به دوش میکشد.
          ولی بعد از مدت ها، با وارد شدن هان جی هیون، رزیدنت سال اولی به بیمارستان گونگیل، ممکن است یونگی سپر دفاعش را پایین بیاورد و قلب سردش را به دستان گرم این دختر بسپارد؟
          •-•-•-•-•-•-•-•-•
          + تو هدیه ی منی جی هیون. کسی که منو از عالم سیاهی و درد بیرون کشید. کسی که با چشماش، چشمای سردمو گرم کرد. کسی که روی گونه هام دست کشید، تا رد اشک هامو پاک کنه. برعکس بقیه که روش سیلی میزدن....
          
          https://www.wattpad.com/story/284577647?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul&wp_originator=T0oabpGuOUDnXgMi7oKZDshUFNnVoKvY4E4jveBBx%2FCnfd25y%2FcozyMtd2vxM9QTXF6yRSnE2FPV1RvnnZFQj1Gi%2B0pXug5xBYnmd%2BytJigGAMzVD6gC7LtA2HweoMT2