ممنون از اینکه بلک آنجل رو 2k ریدرز کردید
یه سری تغییراتی توی فیک دادم که بزودی نشون داده میشه
اول از همه برای روشن کردنتون اینکه کلا این فیکشن دو فصل داره و خب با تعداد کمی از ووت هایی که میگیره فکر نکنم اصلا تمایلی به نوشتن فصله دو هم داشته باشم
من تیزر هر پارت رو اماده کردم و وقتی که فصل یک تموم شد یه سازمان بندی حسابی میکنم و تا اون لحظه ممنون میشم اگه برید و به پارت هایی که ووت یا کامنت نزاشتین ، بدین !
یه قصر،یه دختر رقصنده و یه سرنوشت تلخ..
این داستان زندگی جنیه..!
جنی،یه دختری که دائم درحال رقص هست و اهالی قصر اون رو رقصنده نامیدند..
رقصنده ی قصر،اما اون علاقه ای به این کار نداشت..
و از روی اجبار میرقصید و میرقصید و میرقصید..
از وقتی سپیده ی صبح میزد تا وقتی که تاریکی شب جامه ی خودشو روی آسمون پهن میکرد..
انقدر میرقصید که پاهاش زخم میشدند و کبود میشدند..
و انقدر خسته میشد که همینطور که میرقصید،اشک میریخت و سیاهی ریمل هاش روی صورتش مشخص میشد..
اما اون هنوز هم زیبا بود..
و بعد از اتفاق های عجیب و غریب اون روزها،جنی فقط تبدیل به یه خاطره ی شوم شد که در اتاقش به یادگار موند..
و صدای گریه هاش و تصویر رقصیدنش دائم در قصر پرسه میزد..
این نفرین اون دختره،نفرین جنیکیم!
که گرفتار دامن همه ی شما شده..
و تا آخر عمرتون شما مجبور به تحمل اون هستید..
https://www.wattpad.com/story/384742192?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
دنیای صورتی و نایس دخترونه ی من..
فقط توی یه شب تبدیل به یه شب دارک و خشن شد!
و من رو تبدیل به یه آدم خشن و سرد کرد..
و من الآن..دیگه خودم رو نمیشناسم!
این آدمی رو که الآن بهش تبدیل شدم..
و موصبش هم مردها بودند..
مردها..
چیزی که همیشه کابوس من بوده و ازش متنفر بودم..
و اکثریت ازش بی چون و چرا تبعیت میکنند..
و دنیای مردها دنیایی خشن و ترسناکه..
پس..چرا تا وقتی که ما زن ها هستیم،خودمون دنیای خودمون رو نداشته باشیم و اون رو نسازیم؟
دنیایی که مردها در اون جایی ندارند و فقط مختص زن هاست..
و در اون..زن ها قدرت رو در دست گرفتند!
و حرف حرف ما زن هاست..
https://www.wattpad.com/story/379424980?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
این،دردیه که تو بهم دادی..
این،غمیه که تو بهم دادی..
این تموم چیزاییه که تو بهم دادی..
حالا نوبت منه..
که برات جبرانش کنم..
و دوبرابر اون حجم از غم و درد رو به خودت برگردونم..
الان وقت انتقامه..!
بشین و تماشا کن..
که چطور زندگیتو به آتیش میکشم..
حتی یک لحظه هم دیگه نمیتونی از دست من خلاص شی..
شب میام تو خوابت..
میشم کابوست و میشم یه درد بزرگ توی سرت..
یه غم بزرگ توی قلبت..
و دیگه تا ابد قراره براش زجه بزنی و تقاضای بخشش کنی..
درست وقتی که تو بالاترین جایگاه خودم ایستادم!
https://www.wattpad.com/story/377946222?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85