" تو فکر میکنی فریب خوردی ، اما اشتباه میکنی...
مهم نیست چقدر تلاش میکنی انکارش کنی ، من میتونم بهت بگم تو همونقدر مراقب اون مردی ، که اون مراقبته.
بپذیر که اون مرد رو دوست داری، من میدونم احساست چیه و تو رو درک میکنم . فقط واقعیت رو بپذیر و ازش لذت ببر ؛
دوسش داری؟ خوب بهش بگو. "
" اگه قبولم نکنه؟ اگه بهم دست رد بزنه چی؟ "
لبخند دلنشینی بر لبان مرد جوان سبز شد و برق حسرت از چشمان جنگلی اش عبور کرد.
" اون موقع حسرتش رو نمیخوری ، اگه اونم تو رو دوست داشت خوشبخت میشی و اگه دست رد به سینت زد حداقل تو تلاشت رو کردی و قرار نیست سالها بعد با خودت بگی ای کاش بهش میگفتم "
" پس دوست دارم هری استایلز "
https://my.w.tt/ak1z9Ipty9
خوشحال میشم اگه یه شانس به " تورمنت " بدی و حمایت کنی و نظر زیباتو بگی یه فیک لری و زیام با ژانر اکشن ، معمایی و کلی دیگ...
I think you'd like this story: "Taboo|منع شده [L.S]" by blackrak on Wattpad https://my.w.tt/BEtM6wzDU5
هی ممنون میشم به فف دوستم سر بزنی و بهش یه فرصت بدی:'))
تنکص لاو..