park_michax

سلاممم امیدوارم ناراحت نشی بدون اجازه اومدم مسیج بوردت^-^
          این بوکم نیاز به حمایت داره
          خوشحال میشم یه نگاه بهش بندازی و به ریدینگ لیستت اضافه کنی✨
          https://www.wattpad.com/story/330631459?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Min_seulgix&wp_originator=7TrRVQimjJmYorRNGDxyJRbwWccEP7Mq2ysPGCqlAJpnccwoeIiccqhdF%2FUJOQs5o1uXAhvf3%2FtgI1v8MHwofNdny0nLz%2FP6C20NugFt65MdktXh7rtu1Oq1l%2BdvRHBw
          

Phantom_worl_d

IELAORIGINAL

سلام... میخوای زندانیمو ملاقات کنی؟
          کاپلش سپه... و...
          
          یونگی سمت شلوار راحتی خودش دست برد که با دست های بزرگ اوکامی مواجه شد.
          - لذت بی لباس کردن سفید برفیمو ازم نگیر.
          دست های یونگی رو روی شونه هاش گذاشت و خیره به چشم های پسر ادامه داد:
          - باید شکارت کنم یا خودت توی تله ام می افتی لاو؟
          "خیلی وقته به دامم انداختی... هوسوک..."
          اوکامی بی معطلی لب های پسر رو بلعید و درحالی که با یک دست شلوار پسر رو خارج می کرد با دست دیگه اون رو زیر دوش حموم کشید.
          - این اسم لعنتی چیه که وقتی روی لب هات می شینه حریص ترم می کنه؟
          به دقیقه نکشید که یونگی هم کاملا مثل اوکامی برهنه شد و درحالی که دست هاش رو دور تن مرد حلقه کرد بود زیر دوش آب گرم قرار گرفت. 
          آب موهای خوش حالت پسر رو به هم ریخت و تنش رو زیر دست های مرد لیز کرد. 
          برخورد سهوی پایین تنه هاشون به هم اوکامی رو به مرز دیوونگی کشونده بود.
          لب های خیس یونگی رو بوسه زد و همونطور که پشتش رو زیر آب گرم ماساژ می داد زمزمه کرد:
          - برهنه قشنگ تری... سفید برفی....
          
          https://www.wattpad.com/story/281775005?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL&wp_originator=zxmaxkrDdEZJcc%2BH7VkhnFHIJLp6sh7RktIYGlYRxWbBmcu1sbJj%2FhwXldnb%2BahByVV5I8hCjrGfKJpXRvq%2Fo63qL%2FXnM%2BVDafjMGthzZyfTYCxmcwgn7KxOVGpS155b