:) یک نوشته ی جدید ... بدون داستان ..
بهش سر بزنید ..
امیدوارم آبیِ من هم یک روز بخونتش و داستان پشت حرف هارو ببینه ...
https://www.wattpad.com/story/197345558
مایلم اشک بریزم... اما نه به آن شدت که هق هقم بلند باشد و نفسم بند بیآید...دیگر گاهی بدنم برای اینگونه گریه ها جان ندارد..
بلکه دوست دارم باریکه ای از قلبم به چشمانم برسد ...و قطره های گرم جریان پیدا کنند در حالی که من در سکوت خود را به کاری سرگرم کرده ام ... شاید این گوی احساسات عجیب و این کرختی بی معنی کمی خالی شد.
Rs.v
Nutella.