Ophelia_moon_uranus

پارت جدید و شایدم آخر دست نوشته ها آپ شد

PAMatthiasRK

رد های کبودی و چنگ روی بدن عزیز کرده‌اش عجیب تو ذوق می‌زد. درد فشرده شدن قلبش اونقدری بود که اخم غلیظی بین ابروهاش بنشونه.
          - مثل زمانی صدام کردی که بی پناه بودی پسره من... چیشد... یعنی من خوب مراقبت نبودم؟!
          https://www.wattpad.com/story/385298233?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=PAMatthiasRK
          
          برای علاقه چندانی کاپل های #یونمین #نامجین #کوکوی در ژانر های جنایی پلیسی و اصمــ‌ـات.
          
          با عرض پوزش برای پیام گذاشتن در مسیج بوردت زیبا.

Ophelia_moon_uranus

This_is_vic_

من بعد از دوسال تصمیم گرفتم دوباره بنویسم و خوشحال میشم اگر حمایتم کنی و نظرت رو بهم بگی
          https://www.wattpad.com/story/317903250?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=This_is_vic_

Ophelia_moon_uranus

@This_is_vic_ 
            حتما عزیزم
            ب محض اینکه بتونم میخونمش
            موفق باشی
Reply