خیلی فیکشن خوندم..اما اینجا ناامیدم کرده، یا غمگین
نمی دونم شاید تبش خوابیده
یا بخاطر اینکه قصه خوبی دیگه وجود نداره.
خیلی از بوک ها رو شروع کردم و در نیمه رهاش کردم.چون کشش نداشت و سطحی بود.
در عین حال دوست دارم بیام اینجا و قصه های بچه ها رو بخونم..
خیلی از نویسنده ها هم رفتن و دیگه نیستن اینجا..
بهرحال بوک خوب داشتید معرفی کنید
خیلی فیکشن خوندم..اما اینجا ناامیدم کرده، یا غمگین
نمی دونم شاید تبش خوابیده
یا بخاطر اینکه قصه خوبی دیگه وجود نداره.
خیلی از بوک ها رو شروع کردم و در نیمه رهاش کردم.چون کشش نداشت و سطحی بود.
در عین حال دوست دارم بیام اینجا و قصه های بچه ها رو بخونم..
خیلی از نویسنده ها هم رفتن و دیگه نیستن اینجا..
بهرحال بوک خوب داشتید معرفی کنید
هرچی با ادمها معاشرت می کنم بیشتر مجاب می شوم
باید در انزوای خودخواسته ام فرو روم..این از خودبرتر بینی نیست این برآمده از حس محافظت و بقا است..
اتفاقا ضعیفم، توان مقابله و توضیح به ادمها را ندارم.
چیزی هم انقدر جذاب نیست که بابتش دست به رقابت ویا تایید شدن بزنم
قلبم درد می کنه..
@Pariya61
اینکه بالاخره یه نفر من و میفهمه باعث خوشحالیم و همزمان ناراحتیمه ...
اوهوم
غمگین ترم کرده
یه حفره عمیق و تو خالی درونم به وجود آورده
حس دوست نداشتنی بودن...
اما شاید نیاز بود
اینکه یکم تنها تر بشی
دورت خلوت تر بشه
تا به خودت و قلبت بیشتر توجه کنی
و مطمئنم آدمای بهتر با خط فکری و داستانی ما سر راهمون قرار میگیرن
می فهمم و زندگیش کردم.
اما وقتی که اونهمه برای نهال های دوستی نازک و ظریف کردی تا جوونه برنه یهو خالی میشی و خودت را در غار سکوت معتکف می کنی، اون نهال ها از دست می ره و حتی غمگین ترت می کنه..
@Pariya61
حدودا ۹ ماهه
نمیتونم با کسی صحبت کنم
حتی حرف زدنمم نمیاد
اکثر آدمای دورم رها کردنم و رفتن چون باهاشون صحبت نمیکردم و دیگه مثل قبل نبودم...
فقط خواستم بگم درکت میکنم اینکه دور بشی از آدما
گاهی آدم میفهمه که فقط به تنها بودن نیاز داره برای یه مدت
که نخواد خودشو توضیح بده
نخواد دیگه توجیح گنه و دلیل بیاره
و بخواد فقط فاصله بگیره
نمیدونممنظورم و خوب رسوندم یا نه
اما فقط خواستم بگم اوکیه و لازم نیست همیشه خودتو مجبور به ارتباط کنی