PoOyEe

کاش نویسنده ها وقتی میخوان داستانی رو پابلیش کنن، 
          	قبلش ببینن تعهد دارن نسبت به آپ کردنش یا نه!
          	و وقتی پابلیشش کردن به هر دلیلی(ذوق، علاقه و..) کمی مسولیت پذیر باشن و همونطور که توقع لایک و کامنت و بازخورد خوب دارن، این رو هم بدونن که خودشونم در عمل باید حداقل چیزی که شروع کردن رو ادامه بدن.
          	
          	با تشکر‍♂️
          	(نوشته کسی که از داستان های نصفه مونده خسته شده.) 

Park_Hikarii

@PoOyEe از من نصفه نیمه نیستاااا چون فاکپد پاکش کرد مجبورم دوباره صبر کنیم واسه ویو برگرده
Reply

AyterZone

سلام جانآ
          معذرت میخوام که مسیج بوردت رو بی‌اجازه شلوغ میکنم اما اگر از خوندن داستانی با ژانر امپرگ لذت می‌بری خوشحال میشم به قصه کده کوچیک من سر بزنی و من میزبانت باشم 
          
          https://www.wattpad.com/story/337776176-%F0%9D%90%92%F0%9D%90%9A%F0%9D%90%AF%F0%9D%90%9E-%F0%9D%90%8C%F0%9D%90%9E-%F0%9F%8C%BF-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%87
          
          

PoOyEe

کاش نویسنده ها وقتی میخوان داستانی رو پابلیش کنن، 
          قبلش ببینن تعهد دارن نسبت به آپ کردنش یا نه!
          و وقتی پابلیشش کردن به هر دلیلی(ذوق، علاقه و..) کمی مسولیت پذیر باشن و همونطور که توقع لایک و کامنت و بازخورد خوب دارن، این رو هم بدونن که خودشونم در عمل باید حداقل چیزی که شروع کردن رو ادامه بدن.
          
          با تشکر‍♂️
          (نوشته کسی که از داستان های نصفه مونده خسته شده.) 

Park_Hikarii

@PoOyEe از من نصفه نیمه نیستاااا چون فاکپد پاکش کرد مجبورم دوباره صبر کنیم واسه ویو برگرده
Reply

DarkVenonSide

سلام عزیزم
          اگر دوست داشتی خوشحال میشم به کارم سر بزنی، خوشت اومد جمعه ها منتظرش باش!^_-❤️
          پ.ن: دیسکرپشن و مقدمه حتما خونده شه.
          https://www.wattpad.com/story/338766984?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=DarkVenonSide&wp_originator=FJdiHIantQyrO6kKLJmgAD1ByDuv9eaCr2EyglOTEx%2B%2BHdUK1FCvmyYtyK5k8XDjr0bS3pD648IuLrjl8fwtRFSnzKXIzTb64LQ6%2B%2BO56Jm3b3ojsAlzWJM%2FsgB%2BZ1AE

vanilla_fiction

HukaM93

ممنون میشم از بوک منم حمایت کنید❤
          مینی فیک
          White rosè
          
          Write by huka_VJ.YG
          
          Couple:
           taejin
          
          Gener:
           Angst, Romance

           
          ×وضعیت :در حال آپ×
          +++
          بوی شکوفه های گیلاس توی فضا پیچیده بود.
          فصل بهار و شکوفه های بهاری سوکجین رو به خوشحال ترین حالتش میرسوند.
          چشماش رو بسته بود و تمام این رایحه رو وارد ریه هاش کرد و مثل همیشه تو تفکرات بچگانه ی خودش غرق شده بود 
          خوشبختیه سوکجین در همین احساسات کوتاه و زیبا خلاصه میشد
          خوشبختی... کلمه ای که فقط لفظش توی زندگیش باقی مونده بود. 
          +++
          چهره ی غرق رنجش نشونه ای از کابوس هایی بود که میدید،اما ازشون رهایی پیدا نمیکرد.
          اشکاش کل گونه اشو خیس کرده بودند،انگار توی این خواب حل شده بود و نمیتونست از واقعیت این خواب فرار کنه،با صدای هق هق خودش از خواب پرید،ترسیده به اطراف نگاه کرد،نمیتونست اشک هاشو کنترل کنه،پنجره ی اتاقش رو باز کرد 
          پس کی قرار بود کارما دست از سرش برداره؟
          کی قرار بود خودش رو به خاطر گناهاش ببخشه؟
          اما سرمای کشنده ی وجودش هر لحظه پاسخ  کوبنده ای بهش میدادند...هرگز؛هرگز نمیتونست فراموش کنه آخرین باری رو که عزیز ترین کسش رو،عشقش رو، بین بازو هاش گرفته بود،درست مثل الان اشکاش کل صورتش رو پوشونده بود،دست های یخ کرده ی کارمای وجودش رو تو دستاش گرفت بود و برای آخرین بار لب های یخ زده اشو بوسید. 
          
          https://www.wattpad.com/story/311469731?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=HukaM93&wp_originator=Y%2BDpPsZMMDt%2BDUE%2BqgQ9k3BS6Hiv%2FcjCtHVWuMr1m3975YhyisIAGOTmgKHxx9ghQZzJoqncBrAIDXF7r9IRsHtMOYkqn%2BuIWaN8qsPEbgc8emPAfpGB2GLNUo0pzhh6