R_Venus

بالاخره تونستم اکانت واتپدمو برگردونم. خودم باورم نمی‌شه و امیدی هم به برگشتن تو این اکانت نداشتم. 

Monarch_87

@R_Venus نویسنده برگشتی؟خیلی نگران بودم چون بعد اینکه گفتی بر میگردی یهو ننوشتی برای همین گفتم شاید اتفاق بدی برات افتاده
Ответить

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی و درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک دوست من بندازید و اگر خوشتون اومد با ووت و کامنت هاتون حمایت کنین :)
          -----
          
          _نگاهم نمی‌کنی، چشم‌آبی؟... به جرم کدوم گناهم معبودمو ازم گرفتی؟... این همه مدت ازم فاصله گرفتی و هنوز هم فرقی نکردی... تو فرشته‌ی من بودی؛ کی وقت کردی قلبتو ازم بگیری؟... شاید من اشتباه می‌کردم... شاید نباید می‌ذاشتم وارد زندگیم بشی!
          _آره! نباید می‌ذاشتی... اومدی که همینو بشنوی؟
          _دروغ گفتن هم یاد گرفتی؟
          _تو زیادی متوهمی... من حقیقتو گفتم.
          _با قلبم زیادی بی‌رحمی، عزیزکرده! یادت نره امروز چقدر شکستیم... قلب من که تکه‌تکه‌ست، ولی تو به همین تکه‌های کوچیکم هم رحم نکردی... برای آخرین لحظه فقط یه چیزو از قلبت می‌خوام: حرفای امروزتو هیچ‌وقت یادت نره... چون تهیونگی که امروز میره، دیگه برنمی‌گرده!
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona

theskyinStars

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

R_Venus

بالاخره تونستم اکانت واتپدمو برگردونم. خودم باورم نمی‌شه و امیدی هم به برگشتن تو این اکانت نداشتم. 

Monarch_87

@R_Venus نویسنده برگشتی؟خیلی نگران بودم چون بعد اینکه گفتی بر میگردی یهو ننوشتی برای همین گفتم شاید اتفاق بدی برات افتاده
Ответить

Monarch_87

نویسنده. من یکی از ریدرای کریزی ربیت هستم. تو قبلا گفتی که میخوای ادامش بدی ولی ندادی برای همین من واقعا ذهنم درگیر شده که چه اتفاقی برات افتاده. جون جدت فقط بیا بگو زنده ای یا نه همش فکرای بد داره میاد به ذهنم بخدا.اخه مگه میشه بعد اینکه گفتی میخوای ادامش بدی یهو غیبت بزنه.همش داره سناریو های بد به ذهنم میرسه

TootakHp

@Monarch_87 فکر کنم مجبوریم به تلگرامش پیام بدیم‍♀️
Ответить

DejavuRaven

وقت بخیر لاو؛فیکشنِ کوچیکِ من درحال آپه و به حمایتِ تو و نگاهِ ارزشمندت نیاز داره!خوشحال میشم اگه بتونم چند دقیقه‌ای رو میزبانِ نگاهت باشم~
          
          - نگاهِ تیره‌رنگِ تو رُلِ سیگاری بود که با عطرِ شکلاتیش قلبم رو به‌آغوش کشید و آخرین قطره از تردیدِ توی وجودش رو دود کرد.
          - پس حالا بذار به‌جای عطرِ شکلاتیِ چشم‌هام،لب‌هام تبدیل به دراگی بشن که تاابد بهشون اعتیاد پیدا می‌کنی.
          https://www.wattpad.com/story/377098996?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=DejavuRaven