سلام به همگی
میخواستم یه مسئلهایی رو اعلام کنم.
احتمال خیلی زیادی وجود داره که تا آخر این هفته داستانهای Revenge و Reunion آنپابلیش بشن. میخواستم امروز انجامش بدم ولی چون افرادی هستن که داستان رو میخونن و هنوز تمومش نکردن تصمیم گرفتم تا آخر هفته صبر کنم
ریونج و رنیون دلیلی بودن که من کلا به فیک خوندن علاقمند شدم و خیلی خیلی برام با ارزشن
مدت ها بود حتی تو کتاب هایی که میخوندم هم نتونسته بودم تا این حد با شخصیت ها خو بگیرم
حقیقتا نمیدونم حس الانم رو چجوری بیان کنم فقط کاش میتونستم نظرت رو تغییر بدم
پارک چانیول پسری بیست و چهارساله که عاشق برادر ناتنی خودش میشه و وقتی بکهیون متوجه احساسات عمیق چان به خودش میشه اون هر بار به شدت پس میزنه مهم نیست اون مرد چند بار میشکنه و چه زجری تحمل میکنه و بنظرتون چی میشه اگر توی تصادف چان وارد بدن معشوق بکهیون بشه ؟ می تونه از اون همه اتفاق جون سالم به در ببره ؟ می تونه به بدن خودش برگرده ؟
و کلی سوال دیگه....
---------------------------------
-خوبی؟
+خوبم
-اینجوری به نظر نمیرسه
هومی زیر لب گفتم
-درد داری ؟
سرم رو تکون دادم ، بلند شد و اومد کنار نشست دستش و گذاشت رو شونم
-زمان دردتو آروم میکنه
لبخند زدم و لبخندم گشادتر شد و بعد چند دقیقه به قهقهه ای افتادم
قهقهه ای که پر از درد بود
مچاله شدم توی خودم و در حالی که چشمام پر بود گفتم :
+کاش آدم وقتی ضربه می خوره نفهمه از کی بهش ضربه زده
-چرا ؟!
+چون هميشه اگه ضربه انقدری قوی باشه که تورو از پا بندازه حتما از جانبِ کسی که خيلی بهت نزدیکه ، چون آدمهای غریبه که نمیدونن به کجا بزنن از پا بیفتی! و اینکه تهش بفهمی از کسی ضربه خوردی که بارها بلندش کردی و بهت تکيه کرده تا ادامه بده ...دیگه بلند شدن خيلی خيلی سخت میشه
-----------------------
I think you'd like this story: "My Gazelle" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370380218?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
خوشحال میشم نگاهی بندازید :))
@soooshi
عزیزم. پیامت خیلی زیبا و دلنشین بود و حالم رو خوب کرد. ممنونم که برای داستانها وقت میذاری و امیدوارم به دلت نشسته باشه.
کلی بوس بر تو ( ^ω^ )
سلام نویسنده عزیز ❤ خب راستش میخواستم یه نظر کلی درباره بوک هات بدم و توی کامنت های یه بوک فقط نمی شد
دختر یا ....
تو واقعا قوه تخیل خیلی قوییی داری
از اون تخیل هایی که با خودم میگم وای چطور میتونه اینجوری تصور کنه
مثلا اون بوکی که بک و چان های متفاوت همو میبینن
یا همین بوک سفر در زمان
یه ژانر امپرگ که بازم تخیلیه رو واقعا قوی نوشتی
همچنین از بوک های انتقام ۱و۲ که ژانر روانشناسی داشتن هم بسیار لذت بردم
راستش توی فیک از این ژانر خیلی خوشم نمیاد
اما تو خیلی خوب و جذاب نوشتیشون
چطور بگم مثل یه مشت دیونه که فقط همو تیکه پاره میکنن نبود
واقعا منطقی جذاب بود
حتی اون جلسات مشاوره هم تا بحال ندیده بودم تو فیک
و تو خیلی خوب نوشتیشون
@soooshi به غیر از سایه همه رو خوندم
اون رو هم حتما میخونم
فقط تازه تو رو پیدا کردم و موشکی خودمو رسوندم
تا به این جا واقعا لذت بردم
ممنونم بابت اوقات خوبی که نوشته های تو باعثشون بود
امیدوارم حتی شده یه بوک درحال آپ
همیشه اینجا بنویسی
خیلی خوش حال کننده است