سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ..
من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
داستان جونگ کوک پنج ساله ای که توی یتیم خونه رها میشه بی خبر از سرنوشت پر تلاتمی که در انتظارشه و حالا با بیست ساله شدنش و رهایی از اون جهنم به دنبال راهی برای تغییر زندگیشه اما چی میشه اگر این بین با افرادی اشنا بشه که ادعاهای عجیبی نسبت به اون دارن ؟
چی میشه اگر هیچ چیز جوری که اون فکر میکرد نباشه ؟
https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri
"من برای عشق زنده موندم و زندگی کردم؛ برای عشق ادامه دادم و تسلیم نشدم؛ برای عشق قوی موندم و تحمل کردم؛ من برای عشقِ تو جنگیدم و هیچچیز برام والاتر از مرگ برای عشق تو نیست! فاصله هرگز مانعی برای عشق نیست! هیچوقت نبوده! اما سوالی که قلعهی ذهنم رو هر شب آشوب میکنه اینه که وقتی من گریه میکنم، گونههای توام خیس میشن؟ چون من تکتک تپشهای قلبت رو روی پوست و خونم و توی عمیقترین نقطهی قلبم حس میکنم! با دردهات درد میکشم، با اشکهات اشک میریزم و با زخمهات از بین میرم."
میزبانی از نگاهِ بیمانندت حتی برای چند ثانیه،افتخاری بزرگه.
https://www.wattpad.com/story/352904770?utm_medium=link&utm_source=android&utm_content=story_info
سلام!!! بشدت داستانت رو دوست داشتم فکر کنم تا الان بیش از سه بار خوندمش!! واقعا عالیه ممنون ازت دنیای قشنگی بود!! من هنوز گاهی بسلامتی جیمین داستان فکر میکنم!! مررررسی ازت