Reyhanehsadr

https://my.w.tt/ICavsLlsJ7
          	
          	عزیزان از فیک نوپای یک آرمی تازه کار حمایت کنید 
          	

thv1736

سلام عزیز دل من 
          فیک “مرز ممنوعه” تازه‌ترین اثر من است
          هر پارتش با تمام عشق و احساسم نوشته شده، پر از احساسات ناب و لحظاتی که قلبت رو می‌لرزونه 
          داستان درباره عشقی ممنوع بین دو نفر است، عشقی که در دل یک شب بارانی، میان خیابان‌های خیس و زیر نور چراغ‌ها، آن‌ها را به انتخابی سخت میان بقا یا فداکاری می‌کشاند ️✨
          خوشحال می‌شم بخونید و با حمایت‌تون انگیزه منو چند برابر کنید ❤️
          https://www.wattpad.com/story/400110256?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=thv1736
          

jkscorp

جئون جونگکوک، جانشین امپراطوری اژدهای سیاه، زاده‌ی گناه و گلوله، از لحظه‌ای که چشم گشود، جهان برایش چیزی نبود جز ترکیبی تباه از خیانت، فحشا و کودکی و جوانی‌اش زیر سایه‌ی مافیا گذشت. تروما‌های گذشته، چون زهر در رگ‌هایش جاری‌‌اند و هر شب او را از درون می‌جَوَد، اما درست با قرار گرفتن جیمین، پسری با نوری در چشمانش، همان‌قدر آرام و همان‌قدر خطرناک، توانست بخشی عظیمی از دردهایش را خاموش کند و آن پسر توانست کمی هم که شده ارتباط میان جونگکوک و تهیونگ، آشنایی که برایش فرقی با یک غریبه نداشت را سامان دهد.
          
          • برشی از متن:
          «حالا میفهمم که من هیچوقت تو رو نداشتم و چیزی رو که هیچوقت نداری از دست هم نمیدی؛ برای همین همیشه تمرکزم روی تو بود، چون این آسون‌تره که رو چیزی که نداری تمرکز کنی، جونگکوک.»
          
          
          • Couples: Vkook / Kookmin / Vmin
          
          • Genres: Dark / Harsh / Smut / BDSM / Action / Crime / Mystery
          
          https://www.wattpad.com/story/278980633?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=jkscorp

sam_hanoul

خوشحال میشم نگاه بندازید ؛)
          
          •  توضیحات داستان:
          ❞ من برات خطرناکم‌. میتونم تو رو با این عشق خفه کنم. میتونم تمام وجودت رو به اسارت خودم دربیارم و یا حتی بدتر... میتونم کاری کنم که نتونی حتی یک لحظه بدون من زندگی کنی...❝
          
          سریر مقدس. داستانی درباره‌ی انتقام‌های خونین، قلب‌های آتشین و بوسه‌های زهرآگین. 
          شاهزاده نامجون به خاطر ماهیت بی ارزشش به عنوان یک بتا از خاندان سلطنتی کاملور طرد شده است. حالا سال‌هاست که دور از برادران آلفا و مادر پلیدش زندگی میکند. اما طولی نمیکشد که پای شاهزاده دوباره به دربار باز میشود. سانیا، ملکه‌ی زیبا ولی نادان کاملور نقشه‌ی حمله به کاریستینیا در سر دارد و ناگریز، شاهزاده‌ی طرد شده را به عنوان فرمانده‌ی ارتشش بر میگزیند. 
          حالا، او در اسارت دروغ‌هاست و زمانی که با شاهدختی از کاریستینیا ملاقات میکند، همه چیز بدتر و حصار دروغ‌ها هر لحظه تنگ‌تر میشود...
          https://www.wattpad.com/story/284272862?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul

Serendipity13_6

          .             .   ✦⠀       ,         ⠀⠀⠀⠀⠀⠀.   .  ⠀ ⠀  *            ⠀⠀⠀⠀⠀* ⠀⠀⠀.          . ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀✦⠀
          .* سلام متاسفم از اینکه وارد مسیج بردت شدم .* خوشحال میشم به کتابم سر بزنید پشیمون نمیشید ₊˚⊹♡.         .                            •
            *⠀  ⠀       ⠀✦⠀      ‌‌‌‌۰                          •          ٫
                *                .
             ˚              .               。⋆                   ‌‌•.   ‌.       *
           .⠀ ⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀‍⠀,
          
          https://www.wattpad.com/story/330943128?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Serendipity13_6