echoes_of_luna
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
"بچه که بودم فکر میکردم آدمها یا میتوانند خوب باشند یا بد یا سیاه باشند و یا سفید اما بزرگتر که شدم فهمیدم هیچ سیاه و سفیدی در دنیا وجود ندارد فقط کسانی پیدا میشوند که میتوانند بهتر دروغ بگویند به اطرافیان به دنیا به آینه...
من یاد گرفتم لبخند بزنم وقتی که از درون درحال پوسیدن بودم یاد گرفتم محکم راه بروم وقتی که زانوهایم به لرزه افتاده و دیگر تحمل وزنم را نداشتند یاد گرفتم با خونسردی نگاه کنم به آدمهایی که از پشت خنجر میزدند و از کنارشان بگذرم جوری که انگار بود و نبودشان هیچ فرقی ندارد
اما در مورد تو این قضیه فرق داشت
همیشه فکر میکردم اگر قرار باشد روزی به دست کسی نابود شوم غریبهایست با چهرهای سرد و چشمانی بیاحساس...نه کسی که حتی با سکوتش زمانی که در اوج بیپناهی اشک میریختم آرامم میکرد نه کسی که خندههایش تبدیل شده بودند به گرمابخش روح خسته و قلب درد کشیدهام...نه تو!"
|
|
|
هی بلوهارت
اگه فضای فیک به دلت نشست باعث افتخارمه که یه سری به بوکم بزنی.
ببخشید که توی مسیج بردت مزاحمت ایجاد کردم
لینک بوک رو اینجا برات میذارم اگه دوست داشتی یه سری بهش بزن
https://www.wattpad.com/story/403966572?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=blueheartra