Sayeh

سلام آلبالویی نازم   
          شرمنده اومدم مسیج بوردت...
          سه تا رمان Vkook با سبکه دارک رومنس و یکی دیگه با سبکه دانشگاهی طنز و چت استوری تازه شروع کردم و خیلی خوشحال میشم اگه بهشون فرصت خوندن بدی^ـ^
          لینک یکیشو برات میفرستم⁦:)
          دو تا دیگه رو هم میتونی از تو اکانتم پیدا کنی⁦⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)
          اگه خوشت اومد، فالوم کنی خیلی بهم انرژی میدی ✨ 
          
          https://www.wattpad.com/story/401579322?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Vkook_Serita

هی بیبی خوشحال میشم به بوکم سر بزنی و بخونیش
          و پیج بوکمو فالو کنی؟
          https://www.wattpad.com/story/379405262

های ، یه فرزند شیطانمون نشه؟!⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠❤⁩
          
          
          https://www.wattpad.com/story/373463996?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=user227357953739

انگار بچگی‌های پرنسس دایانست

یاس چالش عکس کودکی گذاشته
          اینم وسط بدو بدوهای اسباب کشی از اینستا پیدا کردم 
          بی کیفیت بودنش هم بابت عکس گرفتن از روی آلبومه !
          @lee-min-yass

هلو زیبا ببخشید بدون اجازه تو مسیج بردت پیام گذاشتم خوشحال میشم سر بزنی (برای دوستمه )
          تنکسسس
          |اختلالی منجر به شکوفایی|
          جئون جونگ کوک توی هیجده سالگی دچار اختلال مانیک دپرسیو نوع مانیک میشه و خوش گذرونی های افراطیش‌زندگیش‌رو خراب میکنه و  این تلنگر باعث میشه به نوع دوم بیماری یعنی افسردگی رو بیاره اما همچی وقتی کیم تهیونگ پسری که به خاطر طرد شدنش از خانواده مجبور به کار میشه عوض میشه . با اخراج شدن ته  اون دنبال کاره جدیدی میگرده و اولین بار با جئون جونگ کوک مواجه میفهمه جفتشه.
          تهیونگ حتی با بی توجهی های کوک هم  از تنها سرپناهش‌ دل نمیکنه.
          ولی جونگ کوک موقعیت مراقبت از خودش رو نداشت چه برسه به فرده دیگه.
          شاید اختلال جونگ کوک سرنوشت اون دو رو به بازی میگرفت میکرد! اما نویسنده اش خوده تهیونگ و جونگ کوک بودن.
          
          
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/376018994?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=bluejflower

بعد از مدت‌ها برای فرار ذهن و روحم از واقعیت های اطراف ، اومدم یه فیک شروع کردم . گرچه طولانی بود اما گفتم خوبه فعلا یه مدت سرگرمم می‌کنه .
          حالا که فقط ۱۲ پارت مونده تا تموم بشه آخر فیک رو فهمیدم 
          و اینقدر غمگینه که قلبم سنگین شده 
          نه میتونم ولش کنم نه میتونم بخونمش

عاشق کتاب خوندنم
          حسی که بهم میده قابل توصیف نیس 
          همیشه دوست داشتم موقع خواندن کتاب کاغذاشو لمس کنم ، بوی کتاب نو برام لذت بخشه 
          از وقتی که توی واتپد فف خوندم یه مشکلی دارم 
          دلم میخواد رو‌ تک‌تک جملات کتابم کامنت بذارم 
          دلم میخواد یکی باشه باهاش بشینم در مورد حدس و گمان‌ها و احساساتم حرف بزنم 
          از اون به بعد کتاب که میخونم دلم میخواد برای یکی تعریفش کنم 
          کامنتای واتپد با من چه کرده 

بفرمایید
          امیدوارم حداقل یکیش برات جدید باشه
          
          https://www.wattpad.com/story/206689767-%E0%AE%9C-%F0%9D%91%BB%F0%9D%92%89%F0%9D%92%86-%F0%9D%92%8D%F0%9D%92%8A%F0%9D%92%95%F0%9D%92%95%F0%9D%92%8D%F0%9D%92%86-%F0%9D%92%94%F0%9D%92%82%F0%9D%92%97io%F0%9D%92%93%F0%9D%92%94-%CA%9A%CF%8A%C9%9E-%F0%9D%91%B5%F0%9D%92%82%F0%9D%92%8E%F0%9D%92%8B%F0%9D%92%8A%F0%9D%92%8F-%E0%AE%9C-completed
          
          https://www.wattpad.com/story/224601193-u-can-call-me-your-anpan
          
          https://www.wattpad.com/story/270884482-%F0%9D%98%BE%F0%9D%99%96%F0%9D%99%A1%F0%9D%99%A1-%F0%9D%99%84%F0%9D%99%A9-%F0%9D%99%88%F0%9D%99%96%F0%9D%99%9C%F0%9D%99%9E%F0%9D%99%98-%F0%9D%99%8F%F0%9D%98%BC%F0%9D%99%80%F0%9D%99%86%F0%9D%99%8A%F0%9D%99%8A%F0%9D%99%86
          
          سومی از همش کوتاهتره

نمی‌دونم من زیادی حساسم و روحیه آسیب پذیری دارم یا بعضی بوک ها واقعا سنگین هستن
          خیلی سعی میکنم باهاشون ارتباط بگیرم اما اینقدر به هم میریزم که حتی خوابم هم به هم می‌ریزه 
          تا حالا House of the cards 
          , love you so bad , barcode رو بعد خوندن چند تا پارت از شدت به هم ریختن ول کردم 
          هر چی هم تلاش کردم نتونستم ادامه بدم .