سلام عزیزم خوبی
من یه فیکشن میخوندم که ویکوک بود ولی گمش کردم که مادرجونگکوک با تهیونگ ازدواج کرده بود ولی خانواده تهیونگ از اونا متنفره چون بابای جونگکوک یکی از برادراشونو کشته بود و یه بارم به یکی از اونا اسیب زده بود و لنگ میزد
سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ..
من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
داستان جونگ کوک پنج ساله ای که توی یتیم خونه رها میشه بی خبر از سرنوشت پر تلاتمی که در انتظارشه و حالا با بیست ساله شدنش و رهایی از اون جهنم به دنبال راهی برای تغییر زندگیشه اما چی میشه اگر این بین با افرادی اشنا بشه که ادعاهای عجیبی نسبت به اون دارن ؟
چی میشه اگر هیچ چیز جوری که اون فکر میکرد نباشه ؟
https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri