myunamoon

سلام ببخشید که بدون اجازه میام توی مسیج بوردت 
          من یه تازه کارم و تازه شروع به نوشتن کردم 
          ممنون میشم اگه یه سر به بوکم بزنین و ایگنورم نکنین=] 
          https://www.wattpad.com/story/343872097?utm_source=android&utm_medium=com.samsung.android.app.notes&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=azmyuna17&wp_originator=rKYGtvlT%2Be7F8Fc9%2ByOA3pDzi3fQyDeWsFYlrXr08nsV6Bc0lNqzaRneGqa6k1AWmqRC6v25k387J3T15nVrJ3zA82WbeS9XzMq6VgStx5N%2BfjCCGD27aA3cwa5HB9ox

sam_hanoul

ببخشید اومدم تو مسیج بردت ( ˘ ³˘)❤ 
          
          بخشی از داستان: 
          تهیونگ روبروی بنگ شی هیوک ایستاد و با تحکمی عجیب گفت: اگر بخوای دوباره اذیتش کنی من از گروه میرم. مهم نیست بعدش چی میشه. ذره ای اهمیت نداره. به نفع خودته که حرفمو جدی بگیری. 
          هیچکس فکر نمیکرد تهیوتگ به خاطر یک دختر، گروه را ترک کند...
          
          https://www.wattpad.com/story/283817395?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul&wp_originator=ZBK3uvbamfue7kQBuzXGU6qUV1hihzgnOwRFgRnIHAnGnx9nUHlZfCqJF5%2FsC2Fmw1nomphl3%2FXffugUpec5YB09SxjazpgTA2k6%2BrKLg%2FbylaLkG5x2sZyeXYT6gugF