Senior_yuheng

Senior_yuheng

@GoldenAshez698 وای بچممم، خیلی خیلی خوشحال شدم ممنون که میخونی کیوتیTT تلاش میکنم حتی بهتر هم بشم.
Reply

GoldenAshez698

قلمت خیلی جادوییهههههه اولین شخصی هستی که با قلمت منو جادو کردی، هر شب فقط به نوشته هات فکر میکنم که چقدر فوق العاده و غیر قابل پیش‌بینین، و این خیلی خوبهههه تلبیسفعخجمنابی
Reply

Senior_yuheng

Senior_yuheng

@GoldenAshez698 وای بچممم، خیلی خیلی خوشحال شدم ممنون که میخونی کیوتیTT تلاش میکنم حتی بهتر هم بشم.
Reply

GoldenAshez698

قلمت خیلی جادوییهههههه اولین شخصی هستی که با قلمت منو جادو کردی، هر شب فقط به نوشته هات فکر میکنم که چقدر فوق العاده و غیر قابل پیش‌بینین، و این خیلی خوبهههه تلبیسفعخجمنابی
Reply

Senior_yuheng

"چون من قراره همیشه مراقبت باشم."
          شوگا لحظه‌ای به او خیره شد. انگار داشت فکر می‌کرد. سپس خیلی آرام، پتویش را کنار زد و دست‌های کوچکش را دور بازوی ییچن حلقه کرد.
          "پس منم قراره همیشه پیشت بمونم"
          ییچن خشکش زد.سپس با لبخند پر عشقی گونه ی او را بوسید.
          https://www.wattpad.com/1516227446?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_published&wp_page=create_on_publish&wp_uname=Senior_yuheng