Story_BTS_Sana

کی واتپد ایمقدر با اسمات های بدون پایه پر شد...؟
          	مثل یه ملتی شدیم ‌که فقط برای اسمات داستان میخونیم
          	پورن هاب جای بهتریه به نظرم برای اینجور ادما...

Ashe_125

سلام دوستان. من صاحب این اکانت بودم و این اکانت دیگه از دستم خارج شد و هرچی فیک و داستان داشتم هم پرید. حالا دیگه من بزرگ شدم و قلمم خیلی تغییر کرده. حالا دیگه دبیرستانی و ۱۵ ساله نیستم. زمان زیادی گذشته و وارد دانشگاه دارم میشم. هنوز بچه هستم و ذوق نوشتن دارم. نمیدونم شاید توی این اکانت شروع به نوشتن دوباره کردم.
          امیدوارم حداقل یکی دو نفر این پیام رو بخونن❤

onseaa

های لاو
          من دارم یک فیک از شیپ تهکوک مینویسم و تازه شروع کردم
          میشه یک نگاهی بهش بندازی ووت بدی و حمایت کنی شاید خوشت بیاد..:)
          
          داستان رمان یکم متفاوته 
          داستان عشق در نگاه اول و بهم رسیدن نیست...
          داستان از بعد ازدواج کاپل هست و دنیای پر ماجراشون...
          
          ♡♡♡
          
          https://www.wattpad.com/story/315357913?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=onseaa&wp_originator=0SMb0t50yDE31dYJL122kbyFiDBUjuLb2%2FF01lQfhVc%2Bu83UsCINRNkuNisHmfTaqBld8Yh5YVwYTObDSpqH9ioltgWSOtJvcVINK7l04mwrnR9zmhqhFeCo9RLVJDoI

lira_2003

سلام لاولی...
          ببخشید وارد مسیج بردت شدم:)
          خوشحال میشم به بوکم سر بزنی
          
          کاپل ها: یونمین، نامجین ، ویکوک
          ( درام، رمنس، انگست، روان شناسی، اسمات)
          
          https://www.wattpad.com/story/284561222?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info℘_page=story_details_button℘_uname=MoonlightM268℘_originator=M1o21rRVU7rHwmzfS2QfENIDmlDwhJqzpkERzbe41lpPIgLpk2dIucYheK%2FLr52wHqghvppDvoiHQPpiW%2Fdza%2B8aqilahwF6gmD%2FyISclsebrQOXpYITBgRBwFzDnX70
          

IELAORIGINAL

سلام... میخوای زندانیمو ملاقات کنی؟
          
          کاپلش سپه...
          
          - دیگه اون سفید برفی کوچولوی توی زندان نیستی... یونگی شی.
          
          زمزمه کرد و درحالی که با پشت دست کمر یونگی رو نوازش می داد بوسه هاش رو بالاتر برد. روی پوست یونگی لب زد:
          
          - اما همه ی اینا فقط اشتهامو بیشتر می کنه.
          
          زبونش رو حرکت داد و به قدری بالا رفت که از بین سینه های پسر سر درآورد. مک آهسته ای به سینه ی چپش زد و ستون فقراتش رو نوازش داد.
          یونگی آه کشید.
          - آدم بزرگا خوشمزه ترن... اِی؟
          
          استخوان برآمده ی جناق سینه ی یونگی رو محکم مکید و هیکل برهنه اش رو به تن پسر چسبوند. 
          - کی می تونم مزه ات کنم؟
          
          https://www.wattpad.com/story/281775005?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL&wp_originator=zxmaxkrDdEZJcc%2BH7VkhnFHIJLp6sh7RktIYGlYRxWbBmcu1sbJj%2FhwXldnb%2BahByVV5I8hCjrGfKJpXRvq%2Fo63qL%2FXnM%2BVDafjMGthzZyfTYCxmcwgn7KxOVGpS155b

_TheAhma_

Story_BTS_Sana

کی واتپد ایمقدر با اسمات های بدون پایه پر شد...؟
          مثل یه ملتی شدیم ‌که فقط برای اسمات داستان میخونیم
          پورن هاب جای بهتریه به نظرم برای اینجور ادما...

sainashun

سلاملکمم
          ببخشید بی اجازه تو مسیج بوردت ظهور کردم
          لطف میکنی ب بوک دوست خنگ من ی سر بزنی؟ کلی اتفاقای باحال تو استوری‌ش هس=)
          بوس بوس
          https://www.wattpad.com/story/260592841?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sainashun&wp_originator=avee%2FMLykuNlJBvNE8Hi1NqHjI3xLgiQp8p5M74aaWABxDn8DjqrHNVhSAx5Zhu4BkucUJ9CPxLu6%2BM%2B0UMtrxfXxkfwMNSJCh7UcmYLQxx8lyIh1Y3FcSAJeEs4kIVC

MarisaMahmoudi

هی ، اون مکانی که زدی برا خودت . خداست .
          جررر
          ____________________________
          
          
          ●از این ترسیدی که عاشق یه قاتل شده باشی؟
          
          -ج...جلوتر نیا.
          
          ●یا از این ترسیدی که یه قاتل ، عاشقت شده باشه؟
          
          [یونمین]
          .
          .
          .
          .
          
          -چ...چرا داری بهم کمک میکنی؟
          
          ×خودمم نمیدونم ، من فقط میدونم نمیخوام حتی یه لحظه دیگه تو و جونگ کوک توی این قتلگاهی که شوگا براتون درست کرده بمونین.
          
          -مسخرس..ست . چی شش..ده کیم تهیونگ شی به فکر گروگان هاا..اش افتاده؟ 
          
          ×یه نگاه به زخم های تنت بندازی میفهمی . به خودت بیا جیمین ، شوگا قصد نداره زنده نگه داره . اون نجاتت نمیده.
          
          -ولی تو م...میخوای؟ .... نجاتمون بدی؟
          
          × بابت گذشته متاسفم من مجبور به انجامش بودم . اما فقط همین یه بار رو بهم اعتماد کن.
          
          -چچرا باید اعتماد کنم به..هت؟ 
          
          ×جیمین ، شاید دیگه نتونیم همدیگه رو ببینیم پس میخوام اینو رو خوب بفهمی تا بعد به جونگ کوکم بگی. من به اون بدی که شما فکر میکنین نیستم و شوگا به اون خوبی که تو فکر میکنی نیست . حتی خود من وقتی این روزا شوگا رو میبینم حس میکنم شیطان دوباره با جسم اون به زندگی برگشته ...
          
          -اوک..کی ، پ...س تو هم میشی ، دستیار شیطان .
          
          ×باشه ، بعدا میتونی تو خلوتت نفرینم کنی اما الان لطفا خودت و جونگ کوک رو از این جهنم نجات بده.
          
          
          »»——⍟——««
          
          
          های لاولی
          این بوک دوستمه با کاپل تهکوک و یونمین 
          ژانرشم اکشن/ دراما/ رمنس/ انگست / جنایی/ اسماته
          یه سر بزن پشیمون نمیشی ˙˚ʚ(´◡`)ɞ˚˙
          
          https://www.wattpad.com/story/278597034?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info℘_page=story_details_button℘_uname=Melikakooklover℘_originator=7Ry5764wK%2B9FvQasV34gl1uj89zaUOp1fZ9o%2BkCmmxtnaI0tkZZ%2BGRHyjMal1YQE3Vc0jSvpZbCVGVLmc9%2F81gJ%2B8YTaFzh0QxeE6paRH6aWX%2FjkvN75Pwk%2BFQghVw8%2F