_گفتی پروانه میشی تو دلم؟ پس چرا بالهات انقدر تیز شد که با هر پرواز، قلبم رو برید؟
اما میدونی چی جالبه عزیزکم؟ که با هرخونریزی، من رنگ بالهات رو پرستیدم.
~~~
_مثل پروانهای که از گلبرگی لطیف جدا شده، من هم از عهدی که با تو بستم دور شدم؛ متأسفم عزیزکم.
به پروانمون عشق بدید دردونه های من :)
ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :)
اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث" رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
" میراث "
دکتر کیمی که سعی کرده بود بعد از فوت پدرش تمام خانواده کیم را به دور هم جمع کند اما ...
نوه کوچکتر کیم بزرگ که طی سال ها غیبش زده بود چی ؟
یک دایی مسئولیت پذیر ، برای برگرداندن خانواده اش تا اسپانیا هم میرود .... درسته ؟
اما واقعا آن پسر گمشده ، حاضر به پذیرفتن خانواده ای که روزی با پای خودش آنها را طرد کرده بود ، میشد؟
https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi
_گفتی پروانه میشی تو دلم؟ پس چرا بالهات انقدر تیز شد که با هر پرواز، قلبم رو برید؟
اما میدونی چی جالبه عزیزکم؟ که با هرخونریزی، من رنگ بالهات رو پرستیدم.
~~~
_مثل پروانهای که از گلبرگی لطیف جدا شده، من هم از عهدی که با تو بستم دور شدم؛ متأسفم عزیزکم.
به پروانمون عشق بدید دردونه های من :)
کیم تهیونگ و جىٔون جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر ملاقات کنن ؟
-------------------------
تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
زانوهاش و بغل کرد
یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود
روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
از سرمای قلب یخ زدش . . .
از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
که هیچ چیزی حس نکنه
مدام زمزمه میکرد!
چیزی نیس! اینم میگذره!
عادت میکنی عادت میکنی!
عادت میکنی!!!
I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
خوشحال میشم نگاهی بندازید :)
سلام مهربونای من، چقدر دلم برای تک تکون تنگ شده بود، پس گفتم بیام این بوک وانشات رو بنویسم تا بتونم دوباره باهاتون حرف بزنم.
این اولین وانشاتمه، پس ببخشید اگه طبق انتظاراتتون نیست و ایراداتی داره، لطفا بیاید تو کامنتا نظرتون رو بهم بگید زیباهای من، دوستون دارم خیلیییی زیاد.
( رزالین )
@thvk_ook بعضی روزا هست که آدم به شدت نیاز داره به یه پشامد خوب ، درست عین یه معجزه ، که حالشو خوب کنه ، و این روزا به نظر همین جملات و حرفای تو همون معجزه برای من شد ، ممنونم ازت عزیزدلم ، حتی نمی تونم عمق احساس زیبایی که با این حرفات تونستی تو وجودم بپرورونی رو با کلمات برات بنویسم
در مورد تلگرام هم قشنگم ، من راستش آدم بسیار حساسی هستم و هر بودن تو جاهای شلوغ مثل چنل و گروه حساسیتم رو بیشتر می کنه و روح و ذهنم رو خسته ... بیشتر دوس دارم با ریدر های با عشق و محبتم مثل خودت ، هر وقت دلشون خواست گپ و گفت های دو نفره داشته باشیم ...
تعداد همچین ریدر هایی زیاد نیست
شاید جمعا پنج شش نفر
اما حالا همشون تبدیل به دوستانم شدن و هر وقت دلشون می خواد در مورد بوک و فیک و یا حتی خودشون و چالش هاشون برام تو پیوی می نویسن و من هم همیشه با عشق و اشتیاق پاسخ میدم و حتی اگه اونا پیام ندن ، خودم دلتنگشون شده و از احوالشون جویا میشم
و خیلی دوس دارم تو هم یکی از اون دویتان خوبم باشی
آیدی تلگرامم تو بیو هست مهربونم ،
و همیشه و با اشتیاق آماده ی هم صحبتی با تو دوست نازنینم هستم ❤️