دارم درد میکشم. تازه پارتهای blooms melody رو خوندم و اندازه عمق احساساتشون دارم بغض رو احساس کنم. نه که داستان خیلی غمانگیزی باشه. فقط احساسات اونقدر عمیقن که به خودت مییای و میبینی اون وصلههای کوچیکِ پر از احساسات، دستهاشون رو فرو کردن تو سینهت و قلبت رو محکم فشار میدن طوری که اشکات از چشمات چکه میکنن. فکر نمیکنم دیگه بتونم هرگز شبیه همچین داستانی رو ببینم. فکر نمیکنم که دیگه تکرار بشه. از عمق وجودم برای نویسندهی این داستان احترام قائلم. اون داستان عمیقترین داستانی بود که خوندم. طوری که احساسات بین دو شخصیت اصلی و ارتباطی که بینشون بود اونقدرررر عمیق و داستاندار بود که یه بغض خوشایند رو بهت هدیه میده و احساساتت رو بیرون میکشه. داستان بینقصی نیست اما احساساتی رو هدیه میده که تو بینقصِ بینقصترین داستانها هم حتی کپیش رو نمیشه پیدا کرد، چه برسه به اصلش. من عمیقاً عاشقش شدم. من عمیقاً عاشقش شدم. من عمیقاً عاشقش شدم.
https://www.wattpad.com/user/Black_Angel_2020?https://www.wattpad.com/story/321300319