Talia_mini

هی...خیلی وقته نیومدم نه؟!
          	شرمنده این چند واقعااا سرم شلوغ بود از طرفی ام وی پی انا سکته کرده بودن و خب منم وی پی ان پولی نمیگیرم و میدونید دیگه دردسر زیاد داره
          	چند وقتی ام درگیر ارتودنسی گذاشتن برا دندونام بودم که دوهفته انقدر دندون درد داشتم که حالمباعد.
          	خلاصه سرتونو درد نمیارم ببخشید که منتظر موندید تو این چند روز پارت جدید بلوندی میزارم ممنون ازتون:)♡✨

Im_fucking_hungry

@Talia_mini و خوشحالم که حالت خوبه:>>
Reply

Im_fucking_hungry

دندون درد-…
          	  اه ازش متنفرم 
          	  درکت می‌کنم عزیزم پس نگران نباش~
          	  و دیگه معذرت خواهی نکن خودم میام جرت-..
          	  نه ولی واقعا معذرت خواهی نکن توهم زندگی داری پس لطفا معذرت خواهی نکن….
          	  
Reply

Theaurrora

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

Talia_mini

هی...خیلی وقته نیومدم نه؟!
          شرمنده این چند واقعااا سرم شلوغ بود از طرفی ام وی پی انا سکته کرده بودن و خب منم وی پی ان پولی نمیگیرم و میدونید دیگه دردسر زیاد داره
          چند وقتی ام درگیر ارتودنسی گذاشتن برا دندونام بودم که دوهفته انقدر دندون درد داشتم که حالمباعد.
          خلاصه سرتونو درد نمیارم ببخشید که منتظر موندید تو این چند روز پارت جدید بلوندی میزارم ممنون ازتون:)♡✨

Im_fucking_hungry

@Talia_mini و خوشحالم که حالت خوبه:>>
Reply

Im_fucking_hungry

دندون درد-…
            اه ازش متنفرم 
            درکت می‌کنم عزیزم پس نگران نباش~
            و دیگه معذرت خواهی نکن خودم میام جرت-..
            نه ولی واقعا معذرت خواهی نکن توهم زندگی داری پس لطفا معذرت خواهی نکن….
            
Reply

Im_fucking_hungry

اممم-..
          تالیا حالت خوبه؟
          میدونم نویسنده بودن سخته
          ولی واقعا......حالت خوبه؟ دارم نگران میشم...
          خیلی وقته نیستی

Im_fucking_hungry

@Talia_mini 
            ببخشید دیگه چیه؟ معذرت خواهی نکن!
            میدونم سرت شلوغه… فقد نگران شدم~
            ولی خوشحالم حالت خوبه:>>
Reply

Talia_mini

this message may be offensive
@Im_fucking_hungry
            سلام به روی ماهت گلبرگ
            ببخشید که نگرانتون کردم حالم خوبه بوس رو لپت:>♡
Reply

dream_night23

purrpleworld

خلاصه :
          جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!!
          از نظر خودش خدای بدشانسیه . طی اتفاقاتی خانوادش اونو طرد میکنن .
          اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه"بشه!!!
          ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه :
          ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛
          این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.https://www.wattpad.com/story/302954238?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkookiot7&wp_originator=d1ERCw4W6hOEGcaR3iE%2FHl3tyeRGFFxgRquA0JGstzqWKNhrWHWflD5F2lIR5W66WUvGZp8wMZSLVfnDs90ukZ4rJCVGkB6uJQpNkZvY6192%2Bq%2ByFlvsdm%2B3igtbdR8s
           سلام لاو
          ما تازه شروع به نوشتن این بوک کردیم و از حمایتت بینهایت ممنونیم!
          سناریو خیلی جذابی داره و روش خیلی کار شده.
          مطمئنم که از خوندنش پشیمون نمیشی!
          یه سر بهش بزن امیدوارم لذت ببری