Tara_5814_L

احتمالا اگه بکهیون بهمون اتک نمیزد الان داشتم ادامه فیک هام رو می‌نوشتم نه این که اولین چند شاتی که مینویسم رو معرفی کنم :) 
          
          خوشحال میشم نگاهت رو داشته باشم زیبا❤️✨️
          https://www.wattpad.com/story/377148236?utm_medium=link&utm_source=android&utm_content=story_info

هی بیب خوشحال میشم ب این فیک سر بزنی :)))))
          
          
          https://www.wattpad.com/story/318608238?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=girl_aarmy&wp_originator=oz3%2BvCcKOY3cDz13oyx%2FzsYOGM8EyuhUSwPm3DCDtt8ejLSpn4qQuYskMhDn4ReB7%2BDztRvPMPJXI6n2zfSA%2BQtICpSKcjbnGQn%2BPhW6Y500qx4ADn1cx6UNDaIGd6hz

جایی در بین خواب و بیداری می دوید…نور شدیدی چشم هایش را کور کرد…او می دوید و چیزهایی پشت سر او می دویدند…جنگل تاریک و پر از سایه های غریب بود…صدای پای تعقیب کنندگان نزدیک و نزدیک تر می شد…زمزمه هایی از پشت سرش شنید…کسی چیزی زمزمه کرد و او به زمین پرتاب شد…با اندک توانش برگشت تا آنها را ببیند
          سه نفر با شنلهای بلند مشکی ، چهره هایشان را زیر کلاه آن پوشانیده بودند…دیگر کارش تمام بود...
          
          جسیکا سراسیمه از خواب پرید.. باز هم آن خواب لعنتی... از وقتی به دانشگاه آمده بود خواب هایش شدیدتر و ‌واضح تر شده بود.. یادش آمد همین چند هفته پیش یک دختر دبیرستانی ساده بود و زندگی اش بی هیچ چالش خاصی پیش می رفت.... دیگر آن جسیکای قدیمی را نمیشناخت... اما مشکل اینجا بود که جسیکای جدید را هم نمی شناخت.. او اینجا در میان جادوگران هم غریبه بود و باید رازی مهم را در این دانشگاه عظیم پنهان می کرد…این مدت دنیا برایش بیگانه و خودش برای خودش بیگانه ترشده بود... "من کی هستم؟... بهتره بگم من چی هستم؟ ..." 
          
          کتاب هزار صفحه ای «دانشگاه جادوگری سانهاید» قراره به انگلیسی ترجمه و چاپ بشه. این کتاب کامل شده و فصل به فصل داره پابلیش میشه. اگه بیای،بخونی و کامنت بذاری و حس و حالت رو از داستانم برام بگی، کمک بزرگی به بهبود داستانم می کنی. مطمئن باش تک تک کامنت هات برام با ارزشن
          
          https://www.wattpad.com/1190533609?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=Zahra1370&wp_originator=5L9tWj6ZZMDw0g%2BZaXuMV0qDh7ahJZ5M1Y6J6Y3gXSxNXTj7s7SKrCZ48%2Bec5p%2BNEqLs8CyPEJwxx7ooe5R4oASNZldw5qqpnknuEV5wCMt8VDYp9EXPbaIPi%2B7bw%2FDD
          

سلام .
          من دارم یه فیکشن با کاپل هونهان مینویسم و تازه کارم و واقعا به حمایت برای ادامه دادن نیاز دارم اگه خواستی میتونی یه نگاهی بهش بندازی لطفا ؟
          
          https://www.wattpad.com/story/274715550?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=library&wp_uname=hellgalaxy&wp_originator=iaXoMEUqVyncUX%2BlFSQSn%2FjUjRhVV5hGk4Udw%2B9Ko415G%2BoCm1AytQbnNXdBGXoIVTWx%2BTZu1aLYEKqY2GHWSzjGNnGjE%2FDlOEd1sZobjsc8ah%2BsBq85htEqTJk6sFCz

خوشحال میشم به فیکم سر بزنی 
          https://www.wattpad.com/story/274991163?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=hana2oo1&wp_originator=Ndggcy0DnbTRVOV%2FakaAHQo51Tqb8IeavpF2C6ncQHfq1K%2FEulwhIRbae0aRXLIuV6Gp3aFcKuovdQEthdZHH2GES3UPgjGqcnq8bsHfQVhuXTX%2BWwxBeuHJKnBpq2Zr 
          رابین هود درست از همون جایی شروع شد که از بین اشک ها و حسرت هاش دنیا رو بدون بچه هایی مثل خودش تصور کرد دنیایی بدون درد بدون سختی .........
          
          

سلام سوییتی!
          این یه داستان پلیسی و هیجان انگیزه، اگه یه نگاهی بهش بندازی، حتما خوشت میاد^^
          
          I think you'd like this story: "❄بی خانمان" by lyrics94fic on Wattpad https://www.wattpad.com/story/262047794?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=lyrics94fic&wp_originator=et7NpLfKi1AKhSl6Bap4obBWIRmFpALiWFqaF%2B%2FxGSiw9kBlmqqKKm5U3OZ2RuiNuizMPvGWfu5lIk6jlXSrBv4UaS4sS7vKE%2B457go5EOorUcXvvVzwz5GddE27SYnL

فیک آغوش سرخ رو از دست نده لاو
          بکهیون یه دزده که طی یه اتفاق عاشق چانیول میشه . اما یه حقیقت بزرگ رو نمیدونه . چانیول رئیس پلیسه و از بک یه کینه خانوادگی و قدیمی داره. بک نمیدونه این عشق نیست، یه انتقام از طرف چانه
          _ ازت متنفرم اما فقط مال منی 
          https://www.wattpad.com/story/257811144?utm_source=android&

سلام! من تازه تصمیم به منتشر کردن نوشته هام کردم و دوتا فیکشن درحال آپ دارم، یکی‌ش لزبین با کاپل‌های فرعی و یکی‌ش گی با کاپل چانبک...
          خوشحال میشم که به نوشته هام سر بزنی و نظرت رو بهم بگی
          https://www.wattpad.com/story/262716653?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=someoneswaiting&wp_originator=uxUxOL%2B9haQxrD3Hefr%2BrAgNV6KOm%2FuoE7ZI%2FybovPv4epLR10V0F9Wn3AOWJ%2BK2DSBtP9k8wqqmx3Iz6%2BsjGGpNIA2xWPhotYiDnN90J6AG9l3bEzifmP3kNV1g4svI

سلام،اشکالی نداره اگه ازت بخوام یه سر به فیکم بزنی؟
          https://www.wattpad.com/story/252509673-%E2%87%9Dt

سلام عزیزم 
          خوشحال میشم اگه دوست داشتی یه نگاهی به این فیک بندازی
          داستان خاص و جالبی داره 
          امیدوارم خوشت بیاد و حمایت کنی❤️
          
          I think you'd like this story: "lovely lie" by Marigold__20 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/257524820?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=share_reading&wp_page=library&wp_uname=Marigold__20&wp_originator=D3rldbz86ZI9sLzlge8r0g8iGS4sd%2F732LQhCZFp%2FRO6uGQUDcgux0BDvFlCCTfPNjD1Hk8WuyZ7f0ixro%2BWm60G%2FRIXMeYUrlEERlMBOj%2BrQrof%2F47FV3ehNM7lMz4N