جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
-"من اون فرشتهای نیستم که تو تو خیالهات ساختی، لی مینهو... من زهر میریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف میکنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
حالا بگو، میتونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود میکنه؟"
اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع میشه ولی آرومآروم کشیده میشی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل میسازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora
@minsung2527-_- سلام فدات شم. من خودم خیلی حرفه ای نیستم ولی چیزایی که میدونم رو برات میگم
ببین اول موضوعی که میخوای بنویسی رو طوری انتخاب کن که از نظرت ریدر ها اون رو دوست داشته باشن ، بعد قبل از اینکه بنویسی توی ذهنت داستان برای بساز....این رو بدون که قراره چه اتفاقاتی داخل فیکت میوفته و آخرش چی میشه ، در آخر موقع نوشتن سعی کن اون موقعیتی که شخصیت داره رو طوری بیان کنی که اون کسی که داره میخونه بتونه درکش کنه.
امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم ☺️
سلام قشنگم★
ببخشید بدون اجازه پیام میذارم.(((
این اولین فیکی هستش که مینویسم و
خوشحال میشم که بهش یه نگاه بندازی^^
مطمئنم پشیمون نمیشی و اگه خواستی به
دوستات هم معرفیش کن.:))★
https:///www.wattpad.com/story/395934782