....
خسته ام ....
از هر چیزی که توی دنیا وجود داره ...
از اینکه دنیا اینقدر بیرحم ....
چیشد که دنیا اینقدر سخت شد؟
خسته ام از تنهایی ...
از اینکه همه اش دارم شکست میخورم ...
من دیگه با اینکه باید عادت کنم ... ولی هر دفعه برام دردناک تره ...
نمیدونم کی قراره دنیا برای من بچرخه نه برخلافم ...
فقط خسته ام ....
دلم میخواد همه چیزو رها کنم و فقط بخوابم ...
دلم میخواد همه چیزو فراموش کنم ...
هر بار یک کاری رو شروع کردم شکست خوردم ... ولی امیدم از دست ندادم دوباره امتحان کردم ...
اما ... حالا خسته ام ...
تنها کاری میتونم بکنم نوشتن ... باید از درد هام بنویسم ... با اینکه معلوم نیس کسی اون ها رو بخونه ...
خسته ام