Writrez

چقدر لذت بخشه که واتپدو بعد مدت‌ها باز کنی و کلی پیام محبت آمیز بیاد برات

ilkaiii

@Writrez 
          	  سلااام 
          	  واتپد عالمش بیش از حد خاصه❤️
Reply

Writrez

@iphati ناراحت میشی بپرسم شما؟
Reply

Writrez

چقدر لذت بخشه که واتپدو بعد مدت‌ها باز کنی و کلی پیام محبت آمیز بیاد برات

ilkaiii

@Writrez 
            سلااام 
            واتپد عالمش بیش از حد خاصه❤️
Reply

Writrez

@iphati ناراحت میشی بپرسم شما؟
Reply

yas_exowhale

سلام عزیزم 
          خوشحال میشم نگاهت رو داشته باشم❤️✨️
          اگه دنبال یه فیک پر فراز و نشیب میگردی و از فیک های بدون خط فکری و آبکی خسته شدی ، به این فیک سلام کن✨️
          
          https://www.wattpad.com/story/313011333?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=yas_exowhale

Bunnyyyyymin

وای چرا نیستی ،تو پینترست هم جواب نمیدی 
          نگران شدم :<

Bunnyyyyymin

@Writrez 
            قربونت بشم خب ..
            خوبه ،خوشحالم که خوبی!
Reply

Writrez

@Bunnyyyyymin سلام، مرسی عزیزم. تلگرام بودم و هستم
Reply

Writrez

اگر شب بود و دلگیر ز من شدی
          اگر هیزمِ خشمِ سوخته‌ام شدی
          مرا ببخش که در هستی من
          فقط تو مرحمِ زخمِ گریانم شدی
          
          من سوختم و تو ققنوس من شدی
          من سرو و تو رنگ سبز من شدی
          جهنم، دست و جسمِ سردِ من شدُ
          با آغوش خود گلستانِ سبزِ سلیمانِ من شدی
          علیرض

Writrez

@Dunyahamidi می‌دونی که خیلی خوشحالم می‌کنی وقتی نظرتو میگی، ممنون
Reply

Writrez

@mitrali3 ممنونم از لطفت، حتما.
Reply

Writrez

@mitrali3 سیب سرخ لبت چیدم و آدم شدم
            ماهی آزاد بودم ناگهان
            صید طعمه‌ی مهرت شدم
            
            شوق پرواز بودم ولی
            اسیر بال شکسته‌ات شدم
            
            دست به سینه فرو بردم و من
            با مشت هایم تپش قلبت شدم
            
            لب تو تر، تن تو گرم، چون که من
            هیزم خشک شهوتت شدم
            
            من سرو سبز زمستان بودم
            دل به کوچ تو بستم و زرد شدم
            
            آزاده بودم ز خلق جهان
            من تو را دیدم که پابند شدم
            
            دانه عشق کاشتم بر کویر
            که چشمانم اسیر باران شدند
            
            این باغ در بهارهم سبز نشد
            با چرخش فصل ها
            جای سبز و گرم و زرد و سرد
            فقط پیر و چروکیده شدم
            
            ستاره آسمان بودم 
            مرا خواستی و من
            از درخت افتادم و گندیده شدم
            علیرض
Reply

Writrez

جامه بر تن می‌کنی جامه زیبا می‌شود
          رخت از تن می‌کنی اتاق گرم‌تر می‌شود
          لب که بر لب خشکم می نهی
          با بهشت سوزان تنت آشنایم می‌کنی
          علیرض

Writrez

بی‌اعتنایی هم به من هم به هرجایی که از من خاطره‌ای هست، نگاهم می‌کنی گوشه چشمی گه‌گاهی، لب تشنه چشم تر کنی؟ کاش نگاهم نکنی. من که سهمی نه از تو دارم نه از مهرت، منم من! نه دلیل خنده‌ات نه خشکیه چشم ترت، سهم تو از من همه‌چیز بود، نمادش دستی که پس زدی آغوشی که بستی و شرم آشنایی من که از صورت پاک کردی. کاش میپرسیدی که چیست قبل آنکه بگویی کم نیست؟ و من چرا دروغ بگویم که این همه چیز نیست.
          در بینهایت هیچ عددی زیاد نیست؛ من هرچه باشم برای تو کافی نیست.
          علیرض