‹ میگذرانیم جهانِ گذران را .... ›️
•
هفت دوست، یک قلعهی متروکه، و افسانهای که میگوید دیوارهای کنگلو هنوز صدای ارواح گذشته را در خود نگه داشتهاند.
آنها برای هیجان و کنجکاوی قدم به تاریکی میگذارند… اما خیلی زود میفهمند که قلعه فقط سنگ و خاک نیست، چیزی آنجا بیدار است.
ماجراجوییای پر از ترس، راز و لحظههایی که هرکس باید با شجاعت یا ضعف واقعی خودش روبهرو شود.
•
اثری با ایده پردازی، داستان سرایی و شخصیت سازی #S_M_H و به قلم مشترک با من...!.
#هپی_اند#ایران_و_ایرانیhttps://www.wattpad.com/story/401142399
اما پسر شدم که تورا آرزو کنم!
عاشقانه ای در دل تاریخ..
در میان جنگ و نفرت و خمپاره تنها واژه ای که با تموم این ها غریبست،واژه ی عشقه..!
عشق،با نفرت و جنگ غریبست..
چون ما طبیعتا نمیتونیم با کسی که عاشقشیم جنگی داشته باشیم..
جنگ اول من با دلم بود..!
وقتی که غرق اون چشم های اقیانوسی و پر از رازت شدم..
و عاقبت خودم رو توی همون چشم ها گم کردم!
و دل باختم به نگاهی که باهاش خو میگرفتم..
و برام آشنا بود..
انقدر غرق عشقت شدم که فراموش کردم..
باهات خداحافظی کنم!:)
https://www.wattpad.com/story/388907655?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
زهرا من یکی از خواننده های خیلی قدیمیت هستم و چند سال پیش وقتی جلد یک سانهاید داشت میومد بیرون به کانادا مهاجرت کردم! باورم نمیشه شما هم آمریکا هستی اگر خواستی حتما میتونیم با هم تماس بگیریم و شاید اگر نزدیک سیاتل یا مرز هستی همو ببینیم
تا دقایقی دیگه پارت ۶ از کتاب دوم رو آپ می کنم! توی این قسمت با صحنههای پرهیجان و نفسگیر روبرو خواهید شد. منتظر مواجهه ای غیرمنتظره و تصمیمهای سرنوشتساز باشید! رازهایی که مدت هاست منتظرشون هستید برملا میشه…