_EELLIISSEE

سلام دوستان و همراهان همیشگی ✨❤️
          	
          	ممنون میشم نظراتتون رو راجع به روند داستان و حدثیاتتون رو برام کامنت کنید 

flitata

میشه از بوکم حمایت کنید؟
          اولین فیکشن ایمجینی که شخصیت اصلیش خود تویی با کرکتر مرد قشنگمون dpr ian
          خلاصه : ایان، مردی که بخاطر انتقام خواهرش بهت نزدیک میشه و تو بی خبر از همه جا قلبتو به راحتی به دستای اون مرد میسپاری..اما چی میشه که همه چیز یهو وارونه بشه و یه عشق ممنوعه گریبان گیر اون مرد و نقشه اش شه؟
          https://www.wattpad.com/story/375230627?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading&wp_uname=flitata

Melody7979

سولهی سرش رو تکون داد و گفت:
          -تو چی؟با اون دختره قرار میذاری؟
          مینهو متعجب سرش رو کج کرد و گفت:
          -کدوم دختر؟
          سولهی دست به سینه به مینهو خیره شد:
          -همون دختری که پشت کافه بوسیدیش!
          
          ●بالاخره مینهو و سولهی به هم میرسن؟یا براشون سوءتفاهم به وجود میاد و از هم فاصله میگیرن؟
          
          ژانر:عاشقانه،دخترپسری
          
          
          https://www.wattpad.com/story/388943210?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Melody7979

VK-Cheri

سلام عزیزم عذر میخوام بی اجازه پیام میزارم ..
          ممنون میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی .
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri