_Sabavkook_
یه سناریو آوردم براتون از دل کوههای بلند و برفهای مرواریدی :) _ برای صلح من یه پیشکش خواسته بودم. مثل این که پدرت تورو برای اینکار انتخاب کرد! https://www.wattpad.com/story/359298860?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=_Sabavkook_