چیکار میکنی اگه تو زندگی فقط دو راه داشته باشی؟
1. مرگ
2. ازدواج اجباری
جین فاستر ، دختری از یک خونواده ی ثروتمنده که بخاطر یه سری از مشکلات بوجود اومده در شرکت پدرش مجبور میشه تا وارد بازی کثیفی بشه. اون مجبور میشه تا با کسی که اصلا نه میشاستش ، نه تا حالا دیدتش و نه حتی اسمش رو میدونه یعنی ، زین مالیک ، ازدواج کنه. اینکه چرا باید اینکارو بکنه و چه اتفاقایی پیش روشه رو با خوندن داستان میفهمی...
سلام عزیزم، خوشحال میشم اگه به فنفیکم سر بزنی و حمایت کنی;)
سلام خوبی؟
من گوهرم تازه عضو واتپد شده م و هنوز یه ساعت نمیشه که اولین پست داستانمو گذاشتم
خیلی دلم می خواد یه نفر بخونه و بهم بگه نظرش چیه و چی درباره ش فکر می کنه
ممنون میشم اگه اون یه نفر تو باشی
خوشحال ميشم فن فيكمو ببينيد❤️❤️
كارا ميدونه كه قراره نويسنده ي بزرگي بشه همچنين ميدونه كه خودشو عشق بچگيش هري استايلز باهم از پس موانع بر ميان.اما وقتي هري براي رسيدن ب هدفش كارا رو تنها گذاشت،دنياي كارا از هم پاشيد،رفتن هري باعث شد كارا راضي به ازدواج با مردي شود كه عاشقش نيست.......درون كارا در جست جوي چيزيه.آيا كارا قله هاي "صعود"رو طي ميكنه تا موفق بشه؟