Zephyr31TJ

بعد از کلی این دست اون دست کردن قراره دلم به دریا بزنم و دنیاهای کوچیک و پر نقصم رو باهاتون شریک بشم...
          خیلی خوشحال میشم که همراه تهجین دنیای من باشید❣️
          
          https://www.wattpad.com/story/369566182?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Zephyr31TJ
          
          و مرسی که اجازه میدی اینجا پیام بذارم
          امیدوارم از نوشته هام لذت ببرید ^^

Arghavan7982

Hatred ~~~~نفرت
          سلامممممم
          ببخشید که بی اجازه توی مسیج بوردتون پیام میذارم
          یه دنیا بوس به شما
          میشه لطفا از بوک من حمایت کنید :)
          خیلی ممنون
          +سوکجینا..... زودتر آرزو کن 
          الان کیکت آب میشه... 
          -خیلی خب..... هولم نکنید.... 
          سوکجین بایه لبخند دندونی تودل برو آرزویی کردو به قصد فوت کردن شمعا سرشو جلو برد 
          درست لحظه ای که شمعا خاموش شدنو دود حاصل از اونا توی فضای کافه پخش شد تازه فهمید یه پسربچه ده قدم اونطرف تر ایستاده و عین یه مجسمه بهش زل زده 
          بی خبر ازاینکه اون پسر همزمان با وقتی که خودش داشت  آرزو می‌کرد توی این کار باهاش شریک شده بوده و باتموم وجودش دعا کرده بود
          که سوکجین دیگه هیچوقت لبخند نزنه!!!  
          روزی که سوکجین ده ساله باخوشحالی توی اون کافه ی کوچولو همراه باخانواده اش شمعای کیک تولدشو فوت می‌کرد مطمئنن حتی یه لحظه ام احتمالشو نمی‌داد همون پسری که بی دلیل بهش زل زده بود 15سال بعد اونو به عنوان یه برده صاحب میشه و اسیر عمارت خودش میکنه....
          حالا بعد از اون همه سال....
          بالاخره نوبت برآورده شدن آرزوی تهیونگ بود....
          
          https://www.wattpad.com/story/354287310?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Arghavan7982&wp_originator=pZ7LUcCANbc02w7r%2BVHS3qraATM7Na8p8H60FGklI66X28%2FfyZMe6tcTIn1ZB0fttqbWSlxOOcjbpAOwDMCA5b%2FspAFT5G51FbA0qtS%2BSOjGv3eZ%2BvSXEQS5Sg4DIDbK 

Esmeray_tj

سلام^^
          ببخشید بدون اجازه اینجا پیام میذارم!
          ممنون میشم یه نگاهی به فیک جدیدم که دارم با کاپل تهجین می‌نویسم بندازین...
          مرسی که حمایت میکنی :)♡
          
          https://www.wattpad.com/story/344347241

Yasamin44

ا بیچ فرام ۳ئول کوو

mooniimo

وای خدایا.خودم به یکی گفتم تو رو اشتباه گرفته.خودمم اینکارو کردم.«خنده ی شرمگین»
            شرمنده اون کتابم اسمش مشابه کتابت بود قاطی شد
Reply

_VEYJIN_

@mooniimo و من کار کوکجین ننوشتم کلا 
Reply

_VEYJIN_

@mooniimo وای مرسی من واقعا گیج شده بودم 
Reply