_sillymoon

فیکشن جدید آپ شده دوست داشتین سر بزنین!

Seti656700

کیم تهیونگ و جىٔون‌ جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر  ملاقات کنن ؟
          
          -------------------------
          
          تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
          زانوهاش و بغل کرد
           یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
          آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود 
          روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
           از سرمای قلب یخ زدش . . .
          از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
           که هیچ چیزی حس نکنه
           مدام زمزمه میکرد!
          چیزی نیس! اینم میگذره!
          عادت میکنی عادت میکنی!
          عادت میکنی!!!
          
          
          I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :)

busantownroad

جئون جونگکوک، راننده ی معروف ماشین های مسابقه ای که هر لحظه از زندگیش رو در معرض سرعت گذرونده، به دلایل نامشخص در اخرین برد خود در مسابقه، پول هایی که برنده شده رو به آتیش میکشه.
          
          کاپل : کوکوی 
          
          https://www.wattpad.com/story/371045844?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=busantownroad

Nabi14252

به ماه خیره‌ شد و با لبخندی گوشه‌ی لبش زمزمه کرد .
          + نمی‌دونم صدام رو می‌شنوی یا نه . 
          گمون کنم این‌هم بخشی از دیوونه‌بازی هایِ خودمِ اما امتحانش ضرری نداره مگه نه؟! 
          دلم می‌خواد بهت زنگ بزنم . 
          دلم می‌خواد باهات صحبت کنم , حتی امتحانش هم کردم , هزاران بار برا‌ت نوشتم و بعد تمام کلماتم رو تکه تکه کردم . 
          دلم می‌خواد هر شب بهت شب‌بخیر بگم . 
          دلم می‌خواد برات خاطره بسازم . 
          دلم می‌خواد هرجارو که می‌بینی یادم بیوفتی اما نمی‌تونم . 
          تو رفتی ... تو تموم شدی ...تو تنهام گذاشتی ...
          دلم تو رو می‌خواد اما نمی‌شه . می‌دونی چی می‌گم؟!
          
          I think you'd like this story: "Boy A" by Nabi14252 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/368763534?utm_source=android&utm_medium=mobi.mmdt.ottplus&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Nabi14252
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :))

aroha_army1385

های 
          میگم الان دارم فیک ها رو ریپورت میکنن میتونی چنل تلگرام بزنی گمت نکنیم ؟! 

_sillymoon

@aroha_army1385 
            سلام عزیزم،مرسی که گفتی
            درمورد این موضوع میدونستم و خوشبختانه از فیک کپی دارم
            متأسفم اما نمیتونم چنل بزنم،دلایل خودمو دارم
            اگه ریپورت کنن برام مهم نیست دوباره بعد مدتی برش میگردونم
            بهرحال مرسی گفتی❤️
Reply

VINISTON963

سلام شرمندہ بدون اجازہ وارد مسیج بوردت میشم اما خوشحال میشم از بوکم حمایت کنی و با کامنتات کمکم کنی بھتر بنویسم ممنون۔
          https://www.wattpad.com/story/350934948?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=VINISTON963&wp_originator=VA1LcreIB0lsjhgmQmeM86OJymc7WeqNyzxHIeIln3lg7tIIv%2Bd276H03WlFdDH9ld1dOB7I1RMwieIigWEiFokzsh3eWpv1RRYeBr2%2FtbvBcmnjEv%2B2NlrVL5A0gX%2F%2B

kookiekim536

https://www.wattpad.com/story/350468827?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=kookiekim536&wp_originator=6bmIe7VEI231xC6HmRqghnolJjzAFrb6CvcWwLt6ET5tzUViEWfhuHDN%2FbMNm1vus7%2FFj5K1nrhz5Uf4CS%2BXPAp8ltQ%2FMtRSHCPYcvu1owMQ2w3Pa7ajZsz6VdjMBRta
          
          سلام خوب هستین ؟
          از اینکه مزاحمتون شدم خیلی خیلی معذرت میخوام ಥ‿ಥ 
          این اولین فیکشن من در واتپده ، اگر که مایل هستین و دوست داشتین یه سر به بوکم بزنید و حمایتم کنید♡♡
           ممنونم ازتون ^^

san_yas

Tis is the life of the fox...
          
          گذشته‌ای دفن شده و خاطراتی پوسیده.
          مردی که تلاش می‌کنه خانواده‌ی جدیدش رو با چنگ و دندون نگه داره.
          آیا زندگی دست از سرِ کوه داستان برداشته و دیگه کاریش نداره؟
          این قطعا پایان ماجرا نیست وقتی قلب های تپنده برای اشخاص دیگه‌ای تپیدن رو یاد گرفتن.
          
          داستانِ زندگی مستر فاکس رو دنبال کنید و با اعضای خانواده‌ای که از یک خون نیستن... 
          آشنا بشید.
          بندِ پوتین توانتون رو ببندید و زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید.
          این داستان در پسِ جملات گلوله دارد_
          
          _
          
          https://www.wattpad.com/story/348117501?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger.web&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=san_yas&wp_originator=BeasxEmTygS4LSIkCtg51wbqtakMcLQBDY3ZVL1pI%2BlZPKdy9F%2FkcE04o%2FUoHD5gFLapbRDx3hzpNWNJFH2WZh05XPykQVJSEWn3ly7EEikqeZG0XXxgh6Q5g%2FCPFam1

visutmo