سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ..
من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
داستان جونگ کوک پنج ساله ای که توی یتیم خونه رها میشه بی خبر از سرنوشت پر تلاتمی که در انتظارشه و حالا با بیست ساله شدنش و رهایی از اون جهنم به دنبال راهی برای تغییر زندگیشه اما چی میشه اگر این بین با افرادی اشنا بشه که ادعاهای عجیبی نسبت به اون دارن ؟
چی میشه اگر هیچ چیز جوری که اون فکر میکرد نباشه ؟
https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri
هایی (برای رفیقمه )
خوشحال میشم به فیکم سر بزنید
تنکسس
لاوووو یووو اللل
سلطنت امگاورس و سلطنت ومپایر ها سالیان سال در کنار هم زندگی میکردن و هیچ مشکلی نداشت تا زمانی که پادشاه امگا ها و الفا ها متوجه میشه ومپایر ها عده ای از گرگ های قویشون روسمت خودشون کشوندن و میخوان نسلشون رو با گرگ های نسل اونا قوی تر نگه دارن.
اما مطلع شدن سلطنت امگاورس همه چیز رو خراب کرد و جنگی بزرگ بین دو نسل به وجود اومد جنگی که حتا با عوض شدن پادشاه ها ادامه داشت .
سی سال این جنگ طاقت فرسا اسایش و ارامش رو از مردم گرفته بود اما بلاخره کیم تهیون با به تاج و تخت رسیدن بعد از تلاش های زیاد و قوی تر کردن الفاها و گارد بهتر و محکم تر برای دروازه ها و خونه ها به اصطلاح تمام خون اشام ها رو از بین رفتن و کشته شدن .
اما این زندگی خوب پر از امنیت ارامش فقط تا چند سال طول کشید .
چون پسر جئون چانگ وو یه جایی مخفی شده و اخرین ومپایر قدرتمنده باقیمونده و نمیشه به راحتی شکستش داد.
https://www.wattpad.com/story/374989599?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=BlackButterfly150222